با عرض سلام خدمت همکاران عزیز وارجمند
ایده ی جدید برای همکاری با همکاران گرامی
انجانب سعی دارم درمحیط این وبلاگ جایی برای اشتراک گذاری فایل و دستاورد های شما همکاران عزیز قرار بدم
به این روش که شما فایل مربوط به ابتدایی شامل نمونه سوال ، اسلاید اموزشی وچک لیست -طرح درس نرم افزار آموزشی ... رو به ایمیل بنده می فرستین و اینجانب هم با ذکر مشخصات و منبع حاصل تلاش شما را در وبلاگم برای همه دوستداران این محیط مجازی قرار خواهم داد .
مشخصات شامل:
نام طراح - نام پایه - اسم کتاب و ...
ایمیل اینجانب :raisi1360@yahoo.com
همچنین می توانید من را توسط یاهو مسنجر اد و فایل خود را آنلاین ارسال کنید
سپاسگزارم
چکیده: وقتی صحبت از افت تحصیلی میشود، منظور تکرار پایه تحصیلی در یک دوره و ترک تحصیل پیش از پایان دوره است. به عبارت دیگر افت تحصیلی شامل جنبههای مختلف شکست تحصیلی، چون غیبت مطلق از مدرسه، ترک تحصیل قبل از موعد مقرر، تکرار پایه تحصیلی، نسبت میان سنوات تحصیلی دانشآموز و سالهای مقرر آموزش و کاهش کیفیت تحصیلات میشود. منظور از افت تحصیلی کاهش عملکرد تحصیلی و درسی دانشآموز از سطح رضایتبخش به سطح نامطلوب است. افت تحصیلی یعنی اینکه دانشآموز در هنگام تحصیل بعد از یک دوره موفقیت تحصیلی یا متوسط، بهتدریج ظرفیت یادگیری او کاهش یافته و یا تکرار پایه تحصیلی داشته باشد. بهطورکلی نمرات او نسبت به ماه قبل یا سالهای قبل سیر نزولی محسوس از خود نشان میدهد. افت تحصیلی بهعنوان شاخص اتلاف آموزشی، از نظر مفهوم عام به هرگونه ضعف در سوادآموزی و یا وجود بیسوادی گفته میشود. اما از نظر مفهوم خاص عبارت از محقق نشدن انتظارات آموزشی و شکست در اهداف آموزشی است و نا بسامانی در فرآیند یاددهی - یادگیری را در برمیگیرد. ناکامیهای تحصیلی به شکل گریز از مدرسه، تجدیدی، مردودی و ترک تحصیلی به منصه ظهور میرسد. مقدمه: آموزش و پرورش، زیر بنای توسعه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هر جامعه است. بررسی عوامل مؤثربر پیشرفت وترقی جوامع پیشرفته نشان میدهد که همهٔ این کشورها، آموزش و پرورش توانمند و کارآمدی داشته اند. همچنین در هر نظام آموزشی، عوامل بسیاری با یکدیگر عمل میکنند تا یادگیری و پیشرفت تحصیلی برای دانشآموزان حاصل گردد. هرقسمت از این نظام باید به گونهای آماده شود که دسترسی به بازده مطلوب و اهداف مورد نظر میسر شود، زیرا اگرجزئی از نظام ازکار باز ایستد، کارآیی اجزای دیگرنظام کاهش یافته و صدمه خواهد دید. با در نظر گرفتن و تجزیه و تحلیل درون دادهایی از قبیل متغیرهای فیزیکی، میتوان با آگاهی بیشتری اقدام به برنامهریزی نمود. البته علاوه بر عوامل فیزیکی، متغیرهای زیاد دیگری نیز وجود دارند که فرآیند یادگیری و پیشرفت تحصیلی را تحت تأثیر قرار میدهند که با انجام پژوهش میتوان میزان تأثیر آنها را تشخیص داد. وقتی که نظامهای آموزشی اطلاعات لازم را در چنین زمینههای اساسی در اختیار نداشته باشند، نمی توان عملکرد صحیح را در عرصههای مختلف آموزشی و پرورشی انتظار داشت. افت تحصیلی یکی از موضوعاتی است که شاید همه دانش آموزان در طول سالهای تحصیل خود با آن دست و پنجه نرم کرده باشند. گاهی اوقات افت تحصیلی از عوامل درونی نشات می گیرد و گاهی نیز عوامل محیطی دارد. اقتصاد بیمار ، تدریس بد ، وابستگی به کمکهای آموزشی خارج از مدرسه ، بیماری ، سرخوردگی های اجتماعی و خانوادگی و... از جمله عواملی هستند که هر کدام در افت تحصیلی دانش آموزان نقش بسزایی دارند. چه کسی دچار افت تحصیلی می شود؟ اصطلاح افت تحصیلی در مورد کودک و نوجوانی به کار می رود که به تدریج ظرفیت یادگیری او کاهش یافته است و در آزمون های کلاسی و امتحانات پایانی موفق نمی شوند . افت تحصیلی در بعضی از دانش آموزان به حدی می رسد که تحصیلات خود را نیمه کاره رها می کنند و یا دچار مردودی و تکرار پایه ی تحصیلی می شوند . نارضایتی و نگرانی دانش آموز و خانواده ی او ، تشویش و اضطراب را دامن می زند و همین امر به مرور دانش آموز را دچار کاهش کیفیت تحصیلی می کند . عوامل موثر در افت تحصیلی: ۱- محتوای آموزشی: در کشور ما محتوای کتب درسی توسط دفاتر تحقیق و تالیف کتب درسی به وسیله اساتید متخصص تدوین می شود. سطح ارتباط مولفین کتاب با عوامل درگیر با محتوای کتب معلم و شاگرد ضعیف بوده و نسبت به نیاز دانش آموز و تقاضای معلم بی اطلاع هستند یا حداقل شناخت از نزدیک وجود ندارد. لذا متخصصان به پشتوانه رشته تحصیلی خود به تعیین محتوای درسی پرداخته اند. موضوع های درسی مدون به عنوان منبع اصلی اطلاعاتی در برنامه آموزشی ایجاب می کند که یک سازماندهی منطقی و از پیش تعیین شده داشته باشیم. حتی گام های تدریس باید از پیش تعیین شده باشد تا مجموعه آموزشی بتواند به نحوی موثر و کارآمد به انتقال دانش بپردازد. با توجه به حجم کتب و نامتناسب بودن با درک و فهم دانش آموز و حتی زمان و مکان آموزشی با چالش های جدی روبه رو هستیم. با این شیوه جریان یادگیری به یک جریان مکانیکی مبدل شده. نقاط ضعف این شیوه طرح محتوای کتب درسی عبارتند از: ۱- معلومات تکه تکه شده و مجزا از یکدیگر در قالب دروس مجزا ارائه می شود لذا سریع فراموش می شود و از کاربرد علوم آموخته شده کاسته خواهد شد. ۲- برنامه درسی با موضوع محور ارتباطی با دنیای واقعی دانش آموز ندارد و مسائل و مشکلات و امور زندگی دانش آموز به طور پیوسته در برنامه درسی او گنجانده نشده است. ۳- به توانمندی ها، علایق و نیازها و تجربه های گذشته دانش آموزان توجه کافی مبذول نمی شود. لذا انگیزه های لازم برای یادگیری از آنها را سلب می کند. ۴- محتوای کتب باید با زندگی طبیعی بیگانه نباشد. ۵- درک دانش آموز از محتوا نباید تحت الشعاع کمیت آموزش قرار گیرد. ۶- مهارت های شناختی مورد توجه قرار گیرد. ۷- باتوجه به گسترش دانش بشری و پیداشدن قلمروهای جدید در علم و کثرت موضوع های درسی هماهنگی با طول زمان کلاس، تعداد شاگردان و فضای آموزش ندارد. از طرفی می دانیم: ۱- همه معلمین توان طراحی درسی را ندارند. ۲- همه متخصصین هم آشنایی با تدوین برنامه درسی را ندارند. ۳- برنامه درسی های روییدنی که از تعامل بین معلم و شاگرد به وجود می آید به هدف های اجتماعی تعلیم و تربیت و میراث فرهنگی نمی تواند توجه کافی مبذول کند. ۴- به هدف های مشترک و عام دست نمی یابیم. لذا نیاز داریم: ۱- متخصصین رشته های گوناگون با ادبیات برنامه ریزی آشنا باشند. ۲- مولفین در محل اجرای محتوای درس قرار بگیرند. ۳- به نقد و بررسی محتوا پرداخته شود. ۴- نظرات معلمین، نیازهای دانش آموزان و جامعه و تجزیه و تحلیل بررسی ها را یکپارچه کنند. تصمیم گیری های آگاهانه مبتنی بر روش های روشن بینانه متکی بر اهداف کلی باشد و توان اجرای اهداف رفتاری را نیز داشته باشد. ۵- محتوای دروس با تغییرات علوم، جوامع، علایق و نیازهای یادگیرنده و جامعه متغیر باشد. 2- سطح علمی معلم: معلمی چیزی فراتر از یک تخصص علمی است. معلم باید با زمینه های تربیتی، روانشناسی، برنامه ریزی، طرح درس و شیوه های آموزش آشنا باشد که این امر با یک برنامه ریزی دقیق در سطح دانشگاهی که معلمین بعد از دستیابی به تخصص رشته ای باید در علوم رفتاری دوره ببینند بعد از تسلط کامل به جریان آموزش وارد نشوند. شغل معلمی جای آزمون و خطا نیست. متخصص آگاه و کاردان باید معلم باشد. معلمان در دوره های تربیت معلم برای تدریس و برنامه ریزی آگاهی های لازم را کسب کنند شناخت دائمی با نیازهای دانش آموزان لازمه کار معلمی است. در دنیای امروز نقش حاکمانه معلم که زاییده خبرگی اوست به نقش تسهیل کنندگی و مشاور و راهنمای یادگیرنده تبدیل شده. 3- ناآشنایی با حیطه عاطفی دانش آموزان: در سیستمی که یادگیری براساس علایق و نیازهای فراگیران نیست ایجاد انگیزه تقریباً صفر است و در صورتی که انگیزه و رغبت درونی برای یادگیری لازم است مواجه شدن کودک با مسائل واقعی ایجاد شگفتی، کنجکاوی و محرک درونی برای او می نماید و احتیاج به تشویق و تنبیه و محرک های بیرونی ندارد. در سیستم ما دانش آموزان به کسب دانش و معلومات نائل می شوند اما سطحی و صوری و متکی بر حافظه آنها است در صورتی که یادگیری باید معنادار و پایدار باشد. مهمترین انتظار از سیستم آموزشی تربیت عقلانی است. حال ما تا چه اندازه فرزندانمان را با مسائل واقعی مواجه می کنیم تا تفکر کنند و با عقل و تدبیر خود به حل مسئله بپردازند. موضوع تعلیم و تربیت رشد در بعد عقلانی، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی است. ادراک صحیح مطلب، مقایسه نظرات، درک ارتباط میان مطالب، استنتاج، استدلال و ارزیابی تا چه حد در برنامه های آموزشی ما دنبال می شود. مسئولیت پذیری، رعایت حقوق دیگران، ارزشگذاری به کار دیگران و در نظر گرفتن عدالت در بحث تا چه اندازه مدنظر واقع می شود. پس بررسی افت تحصیلی فقط بررسی چرایی آمار مردودی و تجدیدی نیست چه بسا کسانی که مردود می شوند ولی از نظر موضوع تعلیم و تربیت به مرحله رشد رسیده اند و چه بسا سیستم ارزشیابی ما دچار نواقصی است. در سیستم آموزش و پرورش تا چه حد کارایی (انگیزه* تخصص) تقسیم بر (هزینه* زمان) کلاس اندازه گیری می شود. به اقتصاد زمان نظرداشتن باید یکی از اهداف ما باشد. استقلال عقلانی و سرعت در انتقال یادگیری، افزایش بازدهی آموزشی را فراهم می آورد. با چنین تفکراتی هر دانش آموز برنامه آموزشی خاص خود را نیاز دارد. هر دانش آموز باید نقطه شروع و جایگاهی را که در آن قرار دارد شناسایی کند و پیوستن بین مطلب جدید و قدیم برقرار شود و هر شخصی با سطح خود ارزشیابی شود. مهارت های چگونه یادگرفتن و کشف مجهول را باید در اختیار دانش آموزان قرار داد. متاسفانه در شرایط کنونی که با نقصان های مهارتی معلمان روبه رو هستیم مسئولیت واگذاری این زمینه به ایشان دارای محدودیت است. یکی از دلایل ترک بی موقع مدرسه بی ارتباطی محتوا با زندگی و شغل و جامعه آنان است. باید در نظام آموزش و پرورش ظرفیت ایجاد ارتباط زندگی و مدرسه را به وجود آوریم تا از نرخ ترک تحصیل بکاهیم. نجات نظام آموزش و پرورش از حالت خشک و بی روح انتزاعی و بی معنا برای دانش آموزان شاید یک راه اصلی جلوگیری از افت تحصیلی باشد. تطابق کیفیت یادگیری در محیط های آموزشی با یادگیری هایی که در محیط های طبیعی اتفاق می افتد در مدرسه در قالب زنگ ها با یادگیری موضوعی سر و کار داریم، حال آن که در ورای مرزهای مدرسه افراد در بستر زمان به گونه ای جاری و پیوسته بدون تقسیم بندی حوزه ای از دانش زندگی می کنند، باید مشوق پویایی و رفتار خلاق دانش آموزان بود. 4- عوامل مربوط به خود دانش آموز: • عوامل فیزیولوژیکی و جسمی مانند ضعف بینایی و شنوایی و غیره • عوامل ذهنی و روانی مانند میزان هوش و قدرت حافظه و سلامت روانی • نداشتن هدف واقعی و عینی و روشن از تحصیل • عدم انگیزش درونی برای تحصیل و مطالعه • نداشتن اعتماد به نفس کافی • ضعف اراده در تصمیم گیری های تحصیلی و مطالعه و اجرای تصمیمات • عدم برنامه ریزی دقیق از لحاظ زمان و میزان مطالعه روزانه • نداشتن روش مطالعه مناسب برای دروس مختلف • مهارت های مطالعه نادرست 5- عوامل مربوط به خانواده: • اختلاف خانوادگی و خانواده آشفته ، طلاق فیزیکی یا روانی والدین ، وجود نا مادری یا نا پدری و غیره • اختلاف فرزندان با خانواده مانند لجبازی با والدین و اعتراض به جو خانواده • وابسته و متکی نمودن فرزندان به والدین در امور درسی و تکالیف منزل از دوران ابتدایی • تحقیر ، سرزنش و مقایسه نادرست فرزندان با همسالان موفق و در نتیجه پایین آوردن اعتماد به نفس و خود پنداری آنان • تغییرات منفی در خانواده مانند ورشکستگی سیاسی و اقتصادی و اعتیاد و غیره •تغییر در جهت ارتقای سریع و غیر مترقبه سطح اقتصادی یا اجتماعی خانواده و از خود باختگی و غافلگیر شدن فرزندان و انواع انحرافات. دعواهای خانوادگی زن و شوهر و تداوم آنها یکی از عواملی است که بشدت سبب تضعیف روحیه و افت تحصیلی دانش آموزان می شود. از آنجایی که کودکان در چنین لحظاتی زود انرژی و توان خود را از دست می دهند و نمی توانند همزمان با تحصیل بار مشکلات خانوادگی را نیز به دوش بکشند خسته و ناتوان می شوند و اولین آثار خستگی روحی آنها را می توان در کیفیت نمرات درسی آنها مشاهده کرد. والدین نباید در چنین شرایطی از فرزند دانش آموز خود توقع نمرات خوب داشته باشند و به او بگویند این دعواها ربطی به تو ندارد. چنین چیزی غیر ممکن است زیرا فرزندان جزیی از محیط خانواده هستند و هر چیزی چه مثبت چه منفی تاثیرات زیادی روی آنها در محیط خانواده خواهد داشت. این وظیفه والدین است که مراقب روحیه فرزندان دانش آموز خود باشند تا مانع از فرورفتگی شخصیتی آنها شوند و به این ترتیب راه را بر هر نوع زمینه انحرافی که در چنین لحظاتی آینده فرزندان را تهدید می کند ببندند. 6- عوامل مربوط به مدرسه: • گروه همسالان مانند مزاحمت و شوخی های نابجا در کلاس درس • رفتارهای نا مناسب عوامل اجرایی مدرسه مانند مدیر ، معاونین ، دبیران و مشاوران • جو عمومی حاکم بر مدرسه از لحاظ درسی مانند سخت گیری بیش از حد دبیران در دادن نمره به خاطر بالا فرض کردن سطح علمی مدرسه یا همرنگ شدن دانش آموز با سایر دانش آموزان ضعیف با فرض اینکه همه دانش آموزان مدرسه ضعیف هستند. 7- عوامل مربوط به اجتماع: • دوستان نا باب • استفاده نادرست از کلوپ های ورزشی ، بدن سازی ، بیلیارد و غیره • استفاده نادرست از کافی نت ها و گیم نت ها گذراندن وقت زیاد در خیابان ها و خارج از منزل. یکی از عوامل دیگر که سبب افت تحصیلی شدید دانش آموزان می شود معاشرت با افراد ناباب است. فراموش نکنید که دوستان در سرنوشت فرزندان شما نقش خیلی موثری دارند. بکوشید به طور غیر مستقیم کنترلی روی دوستان فرزندان خود داشته باشید و مراقب ارتباطهایی که آنها با دیگران در خارج از محیط خانواده برقرار می کنند باشید. در مدرسه دانش آموزان زیادی با افکار و شخصیت های متفاوت وجود دارند که همگی آنها می توانند تاثیرات مثبت و گاه نامطلوبی روی فرزند شما داشته باشند. طبیعتا شما همیشه نمی توانید همراه فرزند خود باشید ، ولی می توانید به او بیاموزید هر کسی را به دوستی قبول نکند. بکوشید علاوه بر داشتن شناختی از دوستان نزدیک فرزندان خود شناختی نیز از خانواده آنها داشته باشید. 8- اظهارات نامناسب در حضور دانش آموزان: گاهی اوقات یکی از عوامل افت تحصیلی دانش آموزان معلمها هستند. گاهی دیده شده تعدادی از معلمان بعضی اوقات در سر کلاس درس شروع به شکایت از وضع مادی خود می کنند و ناخواسته این پیغام را برای دانش آموزان می فرستند که تحصیل در شرایط امروز جامعه فایده ای ندارد و کسانی که در جستجوی وضع مادی بهتری می گردند باید آینده بهتر را در بازار کار جستجو کنند. باید به خاطر داشت که این تبلیغات سوئ دانش آموزان را منحرف می کند و همین انحراف از تحصیل زمینه ساز افت تحصیلی آنها می شود. مثلا وقتی معلمی به جای تقویت انگیزه دانش آموزان برای ادامه تحصیل و کسب نمرات بهتر به آنها می گوید که پول در بازار ریخته و با گفتن این که ما هم اشتباه کردیم آمدیم معلم شدیم و با شما کله پوک ها سر و کله می زنیم یا اگر رفته بودیم به بازار ، حالا وضع ما بهتر از اینها بود این گونه افکار را در سر کلاس درس مطرح می کنند و مقام معلم را پایین می آورند ، همین پیام در ذهن دانش آموزان تاثیر می گذارد و سبب انحراف ذهنی آنها می شود. به همین ترتیب والدین نیز در افت تحصیلی خیلی نقش دارند. یک حرف می تواند سرنوشت دانش آموزی را عوض کند و سبب دلسردی او از ادامه جدی تحصیلات شود. باید مراقب اظهاراتی که در حضور دانش آموزان درخصوص آینده و فارغ التحصیل شدن می شود بود. بعضی از والدین ناخواسته این طرز فکر را در ذهن فرزندان خود به وجود می آورند که درس خواندن به بیراهه رفتن است. به خاطر داشته باشید از آنجا که فرزندان شما در سن کم تجربگی هستند و از اظهارات اطرافیان نزدیک خود الگوبرداری می کنند نباید در حضور آنها چیزهایی را بیان کرد که تاثیرات منفی بر آنها داشته باشد. 9- غذا و بیماری: بیماری می تواند در افت تحصیلی دانش آموزان نقش داشته باشد. والدین همواره باید مراقب جسم و روح فرزندان خود باشند و به تغذیه آنها در طول سالهای تحصیل بخصوص هنگام امتحانات اهمیت ویژه ای قائل شوند. دانش آموزان باید غذای مناسبی میل کنند تا انرژی مورد نیاز برای یادگیری در سر کلاس درس را داشته باشند. دانش آموزانی که غذای کافی نمی خورند همواره در سر کلاس درس خسته ، افسرده و زودرنج هستند و چیزی یاد نمی گیرند. 10- کشش به سوی غیر همجنس : خیلی از دانش آموزان در فاصله سالهای راهنمایی - دبیرستان دل به عشقهای زودرسی می دهند که سبب انحراف فعالیت های ذهنی آنها از مطالب درسی به احساسات زودگذر می شود. در چنین شرایطی دانش آموزان به جای صرف انرژی خود برای مطالعه دل به احساسات خود و طرف مقابل می دهند و تمام تلاش خود را برای جلب توجه طرف مذکور متمرکز می کنند و از مسیر اصلی منحرف می شوند. باید دانست کمبود عاطفه در دانش آموزان به سرعت خود را نشان می دهد. 11- تکلیف خانه : تکلیف دانش آموزان در منزل فعالیتی هدفدار، تکنیکی و وسیله ای در خدمت یادگیری است لذا نباید آنرا به منزله وسیله ای جهت پر کردن اوقات فارغت دانش آموزان و یا سرگرم کردن آنان تلقی نمود. تکلیف باید با تواناییها و علایق دانش آموزان مطابقت داشته باشد. مدت تکلیف باید متناسب باشد با مدت زمانی که لازم است دانش آموز در منزل صرف امور درسی کند. ولی گهگاه این تناسب رعایت نمی شود. و تکالیف سنگین بر دانش آموزان تحمیل می شود که موجب خستگی و دلسردی می شود. «کرزیک (1966) در یکی از مطا لعاتش از محصلین علل بی میلی شان به انجام تکالیف را جویا شد. آنان عمدتاً این سه مورد را ابراز داشتند: مزاحمتهای درون خانه _ عدم جذابیت تکالیف _ تماشای تلویزیون _ آموزگاران نیز مهمترین علل را به ترتیب عدم علاقه به درس و مدرسه _ زیاد بودن تکالیف و عدم رسیدگی و کنترل اولیاء ذکر کرده اند. » معلم باید در خصوص زمانی که هر دانش آموز برای انجام تکلیف صرف می کند و نیز از علاقه پشتکار، استعداد، سرعت عمل، و... اطلاعات کافی داشته و بر این اساس برای دانش آموز تکلیف تعیین کند. و گاه نیز دانش آموز به دلخواه خود از بین آنها، تکلیف برای خود انتخاب کند. 12-اعتمادبه نفس دردانش آموزان: کمبود اعتماد به نفس در دانش آموزان یکی از عواملی است که دانش آموزان را از تلاش و خودباوری باز می دارد و سبب افت تحصیلی شدید آنها می شود. والدین باید به دانش آموزان خود کمک کنند تا خودشان را باور کنند و بتوانند خلاقیت های تحصیلی خودشان را بروز دهند. ترس از رفوزه شدن یا گرفتن نمرات بد در امتحانات آخر سال یکی از عوامل خطرناکی است که سبب افت تحصیلی شدید دانش آموزان می شود. ترس از شکست ، انرژی دانش آموزان را ضعیف می کند و آنها را به عقب هل می دهد. می شود با صحبت کردن و تعریف خاطراتی از دورانی که خودتان نیز دانش آموز بودید ترس آنها را از امتحانات کاهش دهید. بعضی از دانش آموزان خیلی زودرنج هستند و به همین علت زود به مرز افسردگی می رسند. والدین باید به آنها راه مبارزه با مشکلات را بیاموزند. باید به فرزند دانش آموز خود بیاموزید تمام مشکلاتی که بر سر هر انسانی می آید به خاطر این است که آنها نتوانند خوب پیشرفت کنند و مشکلات نیز همین را می خواهند. به فرزند دانش آموز خود بیاموزید که مقاومت و استقامت را در خود تقویت کند. البته والدین خود باید الگوی مناسبی برای فرزندان باشند. هر گام موثری که شما در راه تقویت اعتماد به نفس فرزندتان بر می دارید زمینه سازی برای پیروزی های تحصیلی آینده آنها خواهد شد. راههای کاهش افت تحصیلی : افت تحصیلی موضوعی غیر قابل حل نیست، اما حل آن هم یکباره و ناگهانی و با شیوههای آنی میسر نیست. برای مقابله با این پدیده، به برنامهریزیهای درازمدت و زیربنایی احتیاج است. برنامههایی که بر اساس واقعیتهای اجتماعی باشند و ضمانت اجرایی به عنوان یکی از اصول برنامهریزی آموزشی را داشته باشند. الف: برنامههای درازمدت یا بنیادی: این برنامهها تدابیر زیربنایی است که یک سیاست کلی را در نظام آموزشی میطلبد. برخی از جزئیات این روشها عبارتند از: 1 - تجدیدنظر در نظام ارزشیابی. 2 - کاهش تعداد دانشآموزان هر کلاس. 3 - ارزیابی هوشی دانشآموزان قبل از دبستان. 4 - فراهم کردن امکانات آموزش و پرورش. ب: برنامههای کوتاه مدت: جزئیات این برنامهها به شرح زیر است: 1 - تهیه به موقع کتابهای درسی و فراهم آوردن وسایل کمک آموزشی. 2 - همکاری نزدیک اولیاء مدرسه و والدین. 3 - ارزیابی عملکرد معلمان و تشویق معلمان کارآمد. 4 - تقویت انگیزههای درونی دانشآموزان. همچنین تغییر در نگرشهای آموزشی معلمان، تغییر در سبکهای مدیریت مدارس، نوآوری در روشهای تدریس، اصلاح فرآیند یاددهی- یادگیری و توجه به مشارکت مردمی میتواند در کاهش مسائل آموزش و پرورش به ویژه افت تحصیلی مثمر ثمر باشد. بهرهگیری از مطالعات تطبیقی یعنی استفاده از تجربیات سایر کشورها نیز در این زمینه میتواند مؤثر باشد. به عنوان مثال در هند راههای زیر را به کار بردهاند: 1 - روشهای مؤثر تدریس عرضه شد. 2 - بازآموزی معلمین آغاز شد. 3 - بین والدین و معلمین رابطه نزدیکتر ایجاد شد. در کشور پاکستان بیشتر روی بازآموزیها تأکید شده و بازآموزی معلمین را سرلوحه کار خود قرار دادهاند و معتقدند که این کار باید شامل آموزش مهارتهای تدریس، بازنگری محتوای دروس و آموزش مهارتهایی باشد که انگیزه دانشآموزان را به درس و تحصیل بیشتر کند. همچنین برای کاهش افت تحصیلی علاوه بر راههای درون سازمانی به راههای برون سازمانی نیز نیاز است. مثلاً کاهش علائق افراد به تحصیلات به ویژ در پسران، بهخاطر نبود بازار کار مناسب و شایسته برای دانشآموختگان است که این مهم عامل جدی در کاهش انگیزش تحصیلی در آنها میشود به طوری که نابرابریهای آموزشی در شهر و روستا و نیز نابرابریهای جنسیتی (دختران در مقابل پسران) در تحصیلات عالیه که در یک دهه اخیر بر عکس چند دهه قبل در نظام آموزش و پرورش و نظام آموزش عالی کشور ما رخ داده است، به دلیل عدم تطابق نیازهای بازار کار به تخصص فارغالتحصیلان مدارس و دانشآموختگان دانشگاههاست. خسارتهای ناشی از افت تحصیلی: 1 - هزینههای تحمیلشده به دولت که شامل: الف: اتلاف هزینههای جاری اداره مؤسسات آموزشی توسط دولت. ب: اتلاف سرمایهگذاریهای ثابت برای احداث و تجهیز فضاهای آموزشی و پرورشی. 2 - هزینههای تحمیلشده بر خانواده شامل: الف: اتلاف هزینههای مستقیم خانواده مثل پرداخت حق ثبتنام، هزینه لوازمالتحریر. ب: اتلاف هزینههای حمل و نقل، ارتباطات برای رفت و آمد دانشآموزان به مدرسه. 3- خسارتهای وارده به دانشآموزان شکست خورده شامل: الف: هزینه فرصت از دست رفته بر اثر دیرتر راه یافتن به بازار کار. ب: خسارتهای دیگری که بر فرد وارد میشود مثل هزینه واقعی سرخوردگی، احساس حقارت و بیکفایتی و خودپنداری منفی. به نظر میرسد که بعد روانی اجتماعی خسارتها که به دانشآموز و خانواده او وارد میشود، بهمراتب ضربات روانی جدیتری نسبت به بعد مادی خانواده بر فرد تحمیل میکند و متأسفانه جبران زخمهای شکست تحصیلی بهکندی انجام میشود. نقش انگیزش درپیشرفت تحصیلی دانش آموزان ویادگیری آنها : وجوددقت وتوجه ازعوامل مهم درفراگیری مطالب درسی است ودقت وتوجه کم سبب یادگیری ضعیف دردانش آموزان می گردد.بنابراین معلمان ومربیان برای افزایش سطح توجه ودقت دانش آموزان، باتوسل به تدابیروروشهای مختلف،می توانند توجه دانش آموزان رابه مطالب درسی جلب نمایند.درحقیقت معلم بایددرکلاس درس،نقش یک محرک رابازی کند.معنی دار کردن مطالب،پیچیدگی وسهولت یاسختی وآسانی مطالب وگفته ها،رفتارهای معلم ازقبیل نگاه کردن یکسان وهمه رامخاطب قراردادن،کیفیت نوشته های معلم برروی تخته،همه به طورمستقیم توجه ودقت دانش آموزان راتحت تأثیرقرار می دهد.معلم بااستفاده ازتدابیرآموزشی می تواند بعدازایجادتوجه ودقت دردانش آموزان آن رادرسطح مطلوب حفظ نماید.ازسوی دیگرکم یازیادبودن علاقه دانش آموزان نسبت به یادگیری وآموختن موضوعهای مختلف درسی به تجارب آنها دربرخوردبااین موضوع ها ارتباط دارد.تجارب یادگیری دانش آموزان دردرسهای مختلف وقتی به صورت موفقیت ها یا شکست های پی درپی باشد، سبب ایجاد تصوراتی نسبت به تواناییهادررابطه بایادگیری موضوع های مختلف می شودوحتی انگیزه آنهارادررابطه باموضوع های مشابه،تحت تأثیرقرار می دهد.اگردانش آموز معتقد باشدکه درگذشته،دریادگیری مطالب مشابه بامطالب جدید موفق بوده است باعلاقمندی ودقت به مطالب جدیدگوش فراداده وآنها رامی آموزد، اما اگر به این اعتقاد رسیده باشدکه یادگیری مطالب جدید نیزمانند یادگیری مطالب مشابه درگذشته منجر به شکست خواهد شد،نسبت به یادگیری آن مطلب ازخودعلاقه نشان نخواهد داد.این انگیزه های مثبت ومنفی ابتدا مشخص ومحدود به موضوعهای خاص درمدرسه هستند،اما باافزایش تجارب مثبت یامنفی، گسترش می یابند وتا آنجا پیش میروند که تمام دروس رافرامی گیرند. اگر تجارب داتش آموزازمحیط مدرسه خصوصاً درسالهای نخست تحصیلی حاکی از وجودشایستگی ولیاقت درمدرسه باشد،تجارب احساس موفقییت وافزایش اعتماد به نفس درسالهای آتی نیزتکرار خواهد شد.چنین فردی قادرخواهد بود باتکیه براین تجارب موفقیت آمیزدرحین تحصیل آن رابه زندگی واقعی خودتعمیم دهد وبدون تحمل سختی بربحران ها،فشارهاواسترس های شدیددرزندگی غلبه کند.این احساس لیاقت وشایستگی که در مدرسه آموخته می شود،وی راقادرمی سازددرحل مسائل ازروشهای واقع بینانه ای استفاده کند.ازسوی دیگر،تجارب شکست وعدم شایستگی طی سالیان تحصیل درمدرسه دردانش آموزان سبب ایجاد علائمی ازاحساس حقارت وخودکم بینی وپریشانی می شودوبرارتباطات آنها دردنیای خارج ازمدرسه نیز تأثیرمی گذارد. پیشنهادهایی برای برانگیختن وحفظ توجه وعلاقه به یادگیری دردانش آموزان: * معلمین گرامی به دانش آموزان خودنشان دهید که به آنها علاقه دارید وآنها به کلاس شما«تعلق» دارند. اسامی آنان رایادبگیرید. * همکاری میان دانش آموزان رابااستفاده ازانواع شوراهای دانش آموزی(تحصیلی،بهداشتی)تشویق کنید * درصورت لزوم درشیوه کاری خود تغییردهید ومیان ساعات تدریس طولانی وسخت،فرصت استراحت کوتاهی مثلاً یک حرکت ورزشی ساده رافراهم کنید. * برای تشویق روح همکاری،جلساتی برای درمیان گذاشتن مسائل تشکیل دهید. * ارزش یادگیری رابه دانش آموزان گوشزد کنید ومحدودیت ها وزیانهای عدم یادگیری رایادآورشوید. تأثیر مشوق هادرانگیزه: مشوق عاملی است که دستیابی به آن،انگیزه های افرادراارضامی نماید.برای دانش آموزان نمره خوب ورسیدن به پاسخ صحیح یک مسئله هردومشوق به حساب می آیند.درواقع مشوق ها همان تقویت کننده های مثبت بوده وعاملی هستندکه افرادبرای دستیابی به آن کوشش می نمایند. -تقویت کننده های مثبت به چهاردسته تقسیم می شوند: 1-تقویت کننده نخستین:مانند آب وغذاکه درحقیقت نیازهای فیزیولوژیکی موجودزنده را ارضا می کند. 2- تقویت کننده شرطی:مانند پول ، نمره ، مقام ، شغل و ... 3- تقویت کننده اجتماعی:مانند توجه،محبت،تائید،لبخندزدن ونوازش کردن و ... هستند. 4- تقوین کننده شخصی:که به آن انگیزش درونی نیزگفته می شودکه درحقیقت رضایت خاطرحاصل از یادگیری وکسب دانش ازآن موارد می باشد.این انگیزه ها نیازی به تقویت کننده های مشخص خارجی نداشته بلکه فعالیت یادگیری ونتایج حاصل ازآن،خوداثرتقویتی دارند.باتوجه به تقویت کننده های فوق الذکربه معلمین ووالدین توصیه می شود که دردانش آموزان به تدریج اثر انگیزه های بیرونی راکم کرده ومشوق انگیزش درونی باشند تابدین ترتیب دانش آموزان یادگیری رابه خاطر یادگیری وفراگرفتن آموخته های جدیدانجام دهند،نه به خاطرکسب مشوق های مادی وزودگذر. -به معلمین ووالدین گرامی توصیه می شودکه به موارد زیرتوجه کنند: * معلمان ارارائه مطالب کسل کننده واستفاده ازروشهای یکنواخت تاحدامکان خودداری کرده وتنوع درشیوه تدریس رارعایت کنندوازمتکلم وحده بودن پرهیزنمایند. * میزان توجه ودقت شاگردان به معنی داربودن مطالب،تازگی،پیچیدگی وسادگی مطالب نسبت مستقیم دارد،بنابراین،این امرهمراه باتغییردررفتارمعلم حین درس توجه ودقت دانش آموزان راافزایش خواهدداد. * استفاده ازتشویق های کلامی مانند عالی،مرحبا،احسنت پس ازعملکرددرست شاگردان سبب افزایش و تقویت یادگیری می گردد. * والدین ومعلمین ازنمرات دانش آموزان تنها به عنوان وسیله ای برای دادن بازخوردوتوجه هرچه بیشتر آنان به نقاط ضعف وقوت خود ومیزان یادگیری ایشان استفاده کنند،نه بعنوان وسیله ای برای تنبیه. *معلمان مطالب آموزشی بصورت متوالی ازساده به مشکل ارائه دهند تادرابتداشاگردان دریادگیری مطالب ساده موفقیت بدست آورند وانگیزه آنها درکسب یادگیری های بعدی افزایش یابد. * معلمین ازایجادرقابت وهم چشمی دربین دانش آموزان،خودداری ورزند. * معلمین بااستفاده ازمثالها واصطلاحات آشناوساده،زمینه افزایش سرعت یادگیری راایجادکنند. * استفاده ازبحث های گروهی،بازیهای آموزشی،ایفای نقش مراجعه به کتابخانه وجمع آوری اطلاعات و آگاهی ازمیزان پیشرفت خود سبب افزایش علاقه وتوجه دردانش آموزان می گردد. درانتها یادآوری این نکته مهم به نظرمی رسد که ایجاد فضای آزادیادگیری بدون احساس ترس واضطراب ازعدم موفقیت وشکست،تشویق دانش آموزان به اظهارعقایدواندیشه های خودودرنتیجه افزایش حس مسئولیت وقبول توانائیها وشایسته گیهای خودازاموربسیارمهمدرفراگیری سریع تر ومناسب تراست. نتیجهگیری: مسأله افت تحصیلی به عنوان قدیمیترین و بحثانگیزترین مسأله آموزش و پرورش ایران در دهههای اخیر بوده است که فاصله بین وضعیت علمی موجود فراگیران با وضعیت مورد انتظار آنها از حد معقول و مقبول آن فراتر رفته است و منجر به خسارتهای اقتصادی، روانی و اجتماعی شده است. تحقیقات انجامشده نشان میدهد در کشور ما شکست تحصیلی زیاد و پرحجم بوده و از همان سال اول ابتدایی گریبانگیر برخی از دانشآموزان میشود. تحلیلهای آماری نشان میدهند که این پدیده در ایران نیز همانند سایر جوامع گزینشی بوده و همه طبقات به یک نسبت با آن مواجه نیستند. این امر در مناطق محروم و روستایی و در میان حاشیهنشینان شهرها بسیار عمیقتر است. متأسفانه گهگاه در ارائه آمار و ارقام، دقت لازم صورت نمیگیرد تا میزان و حجم واقعی معضلات آموزشی و فرهنگی مشخص شود. وقتی در مواردی مانند مسأله بیسوادی آمار متفاوتی از 22 تا 32 درصد ارائه میشود، چگونه انتظار داریم برنامهریزی درستی در این مورد صورت گیرد؟ متأسفانه بدتر از این، در بحث افت تحصیلی پاک کردن صورت مسأله، به جای حل مسأله در بحث افت تحصیلی قابل تأمل است. یعنی به جای مردودی و تجدیدی، اجازه تکرار امتحان در نوبتهای متوالی را به معنی کاهش افت تحصیلی بیان میکنند. شناخت علل فردی، اجتماعی از یک طرف و علل ساختاری و آموزشی نظام تعلیم و تربیت از طرف دیگر مسائل را پیچیدهتر کرده است. بدین منظور برای کاهش افت تحصیلی میتوان از تغییر و نوآوری آموزش در عرصه تربیت هنر، نظام ارزشیابی، روشهای تدریس، مشارکت اولیاء، و سبکهای مدیریت مدارس استفاده کرد. آنچه باید در هر نظام تعلیم و تربیت و ملحوظ باشد، تربیت شهروندان سازگار، ساختن و پرداختن شخصیتهای سالم، انتقال علوم و معارفی است که ابعاد وجود مختلف جهان هستی را می شناساند. پر واضح است که انتقال علوم و معارف تنها نقش ابزار و مقدمه دارند نه هدف. لکن متأسفانه آنچه در نظام آموزشی ما به عنوان هدف اصلی قلمداد می شود تنها انتقال دانش و معارف موجود در کتابهاست! |
دانلود آزمون ریاضی نوبت دوم سری4
دانلود آزمون ریاضی نوبت دوم سری 2
دانلود آزمون ریاضی نوبت دوم سری 1
شعر زیبای (( بابا ))
صدای ناز می آید.
صدای کودک پرواز می آید.
صدای رد پای کوچه های عشق پیدا شد.
معلم در کلاس درس حاضر شد.
یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد بر پا.
همه بر پا،چه بر پایی شده بر پا.
معلم نشأتی دارد، معلم علم را در قلب می کارد، معلم گفته ها دارد.
یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا بچه ها بر جا.
معلم گفت:فرزندم بفرما جان من بنشین، چه درسی، فارسی داریم؟
کتاب فارسی بردار؛ آب و آب را دیگر نمی خوانیم.
بزن یک صفحه از این زندگانی را.
ورق ها یک به یک رو شد.
معلم گفت فرزندم ببین بابا؛ بخوان بابا؛ بدان بابا؛
عزیزم این یکی بابا؛ پسر جان آن یکی بابا؛ همه صفحه پر از بابا؛
ندارد فرق این بابا و آن بابا؛
بگو آب و بگو بابا؛ بگو نان و بگو بابا
اگر بخشش کنی "با" می شود با "با"
اگر نصفش کنی "با" می شود با "با"
تمام بچه ها ساکت،نفس ها حبس در سینه و قلبی همچو آیینه،
یکی از بچه های کوچه بن بست، که میزش جای آخر هست، و همچو نی فقط نا داشت؛ به قلبش یک معما داشت؛
سوال از درس بابا داشت.
نگاهش سوخته از درد، لبانش زرد، ندارد گویا همدرد.
فقط نا داشت...
به انگشت اشاره او، سوال از درس بابا داشت.
سوال از درس بابای زمان دارد. تو گویی درس هایی بر زبان دارد.
صدای کودک اندیشه می آید. صدای بیستون،فرهاد یا شیرین،صدای تیشه می آید.
صدای شیر ها از بیشه می آید.
معلم گفت فرزندم سؤالت چیست؟
بگفتا آن پسر آقا اجازه این یکی بابا و آن بابا یکی هستند؟
معلم گفت آری جان من بابا همان باباست.
پسر آهی کشید و اشک او در چشم پیدا شد.
معلم گفت فرزندم بیا اینجا، چرا اشکت روان گشته؟
پسر با بغض گفت این درس را دیگر نمی خوانم.
معلم گفت فرزندم، چرا جانم، مگر این درس سنگین است؟
پسر با گریه گفت این درس رنگین است.
دو تا بابا، یکی بابا؟
تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟
چرا بابای من نالان و غمگین است؟ ولی بابای آرش شاد و خوشحال است؟
تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟
چرا بابای آرش میوه از بازار می گیرد؟ چرا فرزند خود را سخت در آغوش می گیرد؟
ولی بابای من هر دم زغال از کار می گیرد؟
چرا بابا مرا یک دم به آغوشش نمی گیرد؟
چرا بابای آرش صورتش قرمز ولی بابای من تار است؟
چرا بابای آرش بچه هایش را همیشه دوست می دارد؟
ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر به زور و ظلم می کارد؟
تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟
چرا بابا مرا یک دم نمی بوسد؟ چرا بابای من هر روز می پوسد؟
چرا در خانه ی آرش گل و زیتون فراوان است؟
ولی در خانه ی ما اشک و خون دل به جریان است؟
تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟
چرا بابای من با زندگی قهر است؟
معلم صورتش زرد و لبانش خشک گردیدند.
به روی گونه اش اشکی ز دل برخواست.
چو گوهر روی دفتر ریخت.
معلم روی دفتر عشق را می ریخت.
و یک "بابا" ز اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشقش.
بگفتا دانش آموزان بس است دیگر؛ یکی بابا در این درس است و آن بابای دیگر نیست.
پاک کن را بگیرید ای عزیزانم،
یکی را پاک کردند و معلم گفت: جای آن یکی بابا، خدا را در ورق بنویس...
و خواند آن روز، "خدا بابا"
تمام بچه ها گفتند: "خدا بابا"
شاعر :پورعباس
به دلیل عظمت جای گاه مولوی در عرصه ی فکر و هنر ایرانی – اسلامی و اهمیت جهان بینی خاص او، بررسی و تحلیل مقام زن در اندیشه ی وی موضوعی قابل شمرده می شود. شخصیتی چنین موًثر و بنیان گذار در عرصه ی دانش بشری کم نظیر است. مرتبه ی استادی مولانا پیش از مقام شاعری اوست و در واقع مولانا اول صاحب نظر است و دوم شاعر. بنابراین نگاه ویژه ای که به جهان و انسان دارد نیز قابل اهمیت است. با توجه به کلمات شفاف و رسای مولانا مخصوصاً در مثنوی واضح است که در نزد او زنان بهره ی درخوری از کمال ندارند و ارزیابی او از آن ها کاملاً منفی است. اما برای پی بردن به نظرات و عقاید مولانا در مورد زنان نمی توان تنها بر بنیان ظواهر، حکایات و تمثیلات حکم راند که در این صورت داوری آگاهانه نخواهد بود. اگر به این نکته یقین داشته باشیم که گردآوری مطالب مثنوی جوششی – الهامی بوده است و نه تاًلیفی، لذا روح و رنگ و گفتار مثنوی تناسب با نوع حال و نگرش آن زمان گوینده دارد و گرایشها و نگرشها در هر زمان خواسته و ناخواسته بر اثر موًثر بوده اند. این که بر پایه ی ظواهر الفاظ قضاوت کرده و در جای مولانا سخن گفت قابل تاًمل است. مولانا هرگز خود را اسیر بندهای دست و پا گیر الفاظ و قیود کلام نکرده است. شخصیت های بیشتر حکایات او تخیلی بوده و حقیقی نیستند و آن چه مقصود نهایی است نتیجه ی اخلاقی – عرفانی است که از داستان حاصل می شود.
گر حدیثت کج بود معنیت راست
آن کجی لفظ مقبول خداست
اندیشه ها و افکار ما تناسب تنگاتنگی با زمانه دارد و در ظرف اجتماعی که در آن زندگی می کنیم شکل می گیرد و بزرگان هم از این قاعده مستثنی نبوده اند. آن ها نیز فرزندان زمانه ی خود بودند و اگرچه از سطح اجتماع خود بالاتر آمده و پاک تر می دیدند، اما رنگ و بوی روزگار خود را داشتند. آرای ما با تلقی ها و رسوم زمانه ی ما بی ربط نیست و شئون گوناگون اجتماعی که در آن زندگی می کنیم، بر نظرات ما اثر می گذارد، چنان که در آثار مولانا نمونه های بسیاری می بینیم. حتی دانشمندانی چون ملاصدرا و ملا هادی سبزواری نیز نظری این گونه داشته و زنان را در زمره ی حیوانات آورده اند که برای نکاح شایسته اند، یا بسیاری از شاعران و دانشمندان و سخنوران دیگر که این گونه فکر می کرده اند. امروزه که زنان در هر عرصه پا گذاشته و توانایی خود را به اثبات رسانیده اند، ایده ی گذشتگان که زنان فرع بر مردانند و برای ایشان خلقت یافته اند پذیرفته نیست. البته باید اذعان داشت یکی از علل عدم بروز قابلیت های زنان در اعصار گذشته ممنوعیت و محدودیتی بود که از جانب مردان بر ایشان تحمیل می شد.
در نزد مولانا روح زن و مرد بر نمی دارد، زنی و مردی از عوارض روح اند. او روح را از مرد و زن برتر می داند.
لیک از تانیث جان را باک نیست
روح را با مرد و زن اشراک نیست
از مونث وز مذکر برتر است
این نه آن جان است کز خشک و تر است
این نه آن جان است کافزاید ز نان
یا گهی باشد چنین گاهی چنان
مولانا معتقد است که زن در کنار سیم و زر از جاذبه های نیرومند طبیعت بشر است که خداوند آفریده و در آزمونی سخت، مرد را در معرض این جاذبه قرار داده است . او در این آزمون، گاه مجذوب خواسته های زمینی می شود که زن مصداق بارز آن است، گاه نور آسمانی جانش را می رباید و در این کشاکش پرتلاطم، کشتی وجودش را خود به سوی نجات یا نابودی نهایی می پیماید:
گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن
گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی
اینسو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی دراین گرداب ها
به دلیل آثاری که دلبستگی به مادیات بر روح و روان انسان می گذارد و او را از خدا و معنویات دور می کند، مولانا زر و زن را مظهر نفس و ملازم کافری می داند و مخاطبان خود را از پرستش آن ها باز داشته به مبارزه با نفس فرا می خواند:
زر و زن را به جان مپرست زیرا
برین دو، دوخت یزدان کافری را
جهاد نفس کن زیرا که اجریست
برای این دهد شه لشکری را
گمراهی مرد از آن جا شدت می گیرد که افزارهای اغواگری بطور کامل در زن قرار دارد. مولانا می گوید ابلیس در آغاز آفرینش و در ماجرای مهلت خواستن از پروردگار برای گمراه ساختن بندگانش، ابزار هایی چون خمر و باده و چنگ را دید، اما چون زیبایی زنان را مشاهده کرد، از فرط شادی و شعف بشکن زد و به رقص افتاد که با این ابزار ها زود تر می توان به مقصود رسید؛ زیرا کیفیت و لطافت این زیبایی ها به گونه ای است که فطرت زیبایی خواه انسان را که در جستجوی تجلی خداوند است، بدین پندار غلط می افکند که خداوند در پرده ی لطیف و نازک وجود زن جلوه کرده است. یعنی در جستجوی آب به آسانی در سراب می افتد:
... چون که خوبی زنان با او نمود
که زعقل و صبر مردان می ربود
پس زد انگشتک به رقص اندر فتاد
که بده زودتر رسیدم در مراد
چون بدید آن چشم های پر خمار
که کند عقل و خرد را بی قرار
وان صفای عارض آن دلبران
که بسزد چون سپند ای دل بر آن
رو و خال و ابرو و لب چون عقیق
گوییا حق تافت از پرده رقیق
میزان تاًثیر زیبایی زن بر مرد و مقایسه ی آن با سایر جاذبه های مادی از چشم انداز دیگری هم قابل بررسی است. شیفتگی انسان به مادیات دیگر یک طرفه است، مثلا جاه ومال و مقام بی جان هستند و نمی توانند در بر انگیختن انسان فعالیتی کنند، اما زن زیبا موجود زنده است و مظاهر حیات را دارا است، لذا میزان مجذوبیت انسان به او بیش از پدیده های دیگر است. مولانا می گوید: «هیچ دامی خلق را ماورای صورت خوب زنان جوان نیست. زیرا آرزوی زر و لقمه از یک طرف است: تو عاشق زری، اما زر را حیات نیست که عاشق تو باشد. در حالی که عشق صورت زنان جوان از هر دو سوی است. تو عاشق و طالب اویی و او عاشق و طالب توست. تو حیله می کنی تا او را بدزدی و او حیله می کند تا تو به وی راه یابی....» حال اگر زیبایی و عشوه و غمزه ی زن با صدای لطیف او نیز همراه شود، فتنه انگیزی و اغوا گری صد برابر می گردد:
هست فتنه غمزه ی غمازه زن
لیک آن صد تو شود ز آواز زن
می توان گفت زیبایی زن آزمون بزرگی بر سر راه مرد است، اما خود زن نیز در این آزمون خطیر آزموده میشود. به دیگر سخن، زن هم آزمون است و هم آزموده، شاید موفقیت وی در این آزمون دشوارتر از موفقیت مرد باشد. زمینه ی غریزی خطا در وجود آدمی مهیاست و ابزارهای آن نیز در اختیار اوست؛ حال اگر عقل و تقوا، مهار نفس را رها کنند، مستورگان نیز از لغزش مصون نمانند؛ چنان که مولانا میگوید: «بسیار زنان باشند که مستور باشند اما رو باز کنند تا مطلوبی خود بیازمایند…» به دلیل همین مساعد بودن زمینه های نفسانی انسان و حضور دایمی وسوسه های شیطان، مولانا در مواضع متعددی توصیه می کند که حکایت زن و مرد نامحرم در خلوت، حکایت آتش و پنبه است که در یک چشم بر هم زدن هستی هر دو را خاکستر میکند؛ پس اجتناب از لغزشگاه ها ضروری است:
هیچکس را با زنان محرم مدار
که مثال این دو پنبه ست و شرار
آتشی باید بشسته ز آب حق
همچو یوسف معتصم اندر رَهَق(گناه)
کز زلیخای لطیف سروقد
همــچو شیــران خویشتن را واکشد
زن در اشعار مولانا از سویی نماد عشق الهی، روح، جان، زمین و رویش است و از سوی دیگر نماد جسم، نفس، دنیا و حرص . البته این نمادپردازی های مختلف، ناشی از دوگانگی نگرش مولانا به زن است که ریشه در فرهنگ تاریخی مسلمانان دارد.
نمادها بازگو کننده ی عقاید نماد پردازان است. از آن جا که عقاید اجتماعی و نیز نگرش مولانا به زن، دارای دو جنبه ی منفی و مثبت است و از سوی دیگر زن نیز دارای ویژگی ها و ابعاد مختلف است، نماد آن در اشعار مولانا، مدلولهای متعدد و گاه مخالف پیدا می کند، در بسیاری از آثار مولانا دلایلی سترگ بر نگاه خوش بینانه ی او نسبت به زنان وجود دارد و نمونه های بسیاری حاکی از تحکیم شاًن مادر در مثنوی می توان یافت:
حق مادر بعد از آن شد کآن کریم
کرد او را از جنین تو غریم
صورتی کردت درون جسم او
داد در حملش ورا آرام و خو
همچو جزو متصل دید او تو را
متصل را کرد تدبیرش جدا
حق هزاران صنعت و فن ساختست
تا که مادر بر تو مهر انداختست
گاه زن نماد عشق الهی است. عشق و محبت، اکسیر حیات است و بهانه ی بودن؛ و اگر عشق نبود، هیچ نبود. حتـی کسـانی که از عشـق بی بهره اند، ادراکی از تهی بودن سـینه ی خود داشته و می فهمند که چیزی از حیات کم دارند. این معنا در جهان بینی عرفانی که آثار مولانا نمونههای درخشان آن است، ژرف تر و لطیف تر بیان میشود. عرفا معتقدند که اصل همه ی محبتها حضرت حق است و از اوست که محبت در همه هستی جاری و ساری می شود. بنابر این دیدگاه، مهر و محبت میان زن و مرد هم قطرهای از دریای بی کران محبت الهی است. چنان که مولانا میگوید:
ای تـو پنـاه همـه روز مِحـَن / باز سپردم به تو من خویشتن
قلزم مهری که کناریش نیست / قطرهً آن، الفت مردست و زن
در نگرش عرفانی، خداوند خود با خویشتن، نرد عشق باخته و چون خواسته این حقیقت را آشکار سازد، مخلوقات جهان را آفریده تا آینهای برای محبت او باشند. بنابراین، عشق مجازی مرد و زن به یکدیگر جلوه ای از همان عشق مطلق الهی است. مولانا در بیان این مطلب، با رعایت جانب تشبیه و تنزیه توأمان – که سنت عرفاست- خطاب به حضرت حق میگوید:
ای رهیـده جـان تـو از مـا و مـن
ای لطیـفه ً روح اندر مـرد و زن
مرد و زن چون یک شود آن یک تویی
چون که یکها محو شد آنک تویی
ایـن مـن و مـا بهر آن بـرسـاختی
تـا تـو بـا خود نرد خدمت باختی
تا من و توها همه یک جان شوند
عاقبت مسـتغرق جـانـان شــونـد
این همه هسـت و بیـا ای امرِ «کن»
ای منــزه از بیــا و از ســخـن
او حسن و زیبایی زن را دریک تلقی معنوی به شراب تشبیه کرده و صورت زیبا را به جام. در این تلقی، خداوند، ساقی شراب مزبور است که بندگان را سیراب میسازد. شیفته ی جام گشتن و در صورت زیبا متوقف ماندن کار غافلان است. بهترین کسی که می تواند نماد عشق و جمال الهی باشد، از دیدگاه مولانا «لیلی» است؛ او هم در « فیه ما فیه » و هم در « مثنوی» حکایت عیب جویان لیلی را نقل می کند که به مجنون گفتند زیباتر از لیلی در این شهر بسیار است و مجنون پاسخ داد: لیلی صورت نیست و من لیلی را به صورت دوست نمی دارم؛ او برای من همچون جامی است که از آن جام، شراب می نوشم. من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است و از شراب آگاه نیستید.
ابلهان گفتنـد مجنـون را زجهل
حسن لیلی نیست چندان، هست سهل
بهتـر از وی صـد هزاران دل ربـا
هسـت همچـون مـاه انـدر شــهر مـا
گفت صورت کوزه است و حسن می
خـدایــم می دهـد از نقــش وی
کوزه می بینی ولیکن آن شـراب
روی ننمایـد بــه چشــم نـاصـواب
این تلقی عرفانی و معنوی از لیلی که سرآمد نوع زن در مقام معشوقه است، فارغ از تمایلات جسمانی و صرف نظر از جنسیت اوست؛ او با ویژگی های دیگری، مظهر و نماد حق شده است. اصولاً در ادبیات فارسی تفاوت عمدهای میان نگرش شاعران عرفانی و غیر عرفانی به زن وجود دارد و نگرش مولانا از این نظر محل درنگ است. پاک تر از لیلی در میان شخصیتهای شعر عاشقانه وجود ندارد و جالب تر آن است که او از زیبایی وافر هم برخوردار نیست، در حالی که زیبایی معشوق در اشعار عاشقانه نقش بسزایی ایفا می کند.
لیلی نماد و تجلی گاه خداوند است؛ اما مولانا به مخاطبان خود توجه می دهد که این نمادپردازی نباید موجب دور شدن آن ها از توحید گردد؛ زیرا نماد، اصالت و استقلالی از خود ندارد و مقصود اصلی در به کار بردن نماد، مدلول نماد است. به عبارت دیگر، معشوقان و از جمله لیلی پرده ای برای نمایش حق هستند و نباید فراموش کرد که بنابر اصل وحدت عشق و عاشق و معشوق، هر چه هست، خداوند است و جز او در عالم وجود نیست.
این کیست این؟ این کیست این؟ در حلقه ناگاه آمده
ایـن نـور اللهیسـت ایـن، از پیـش الله آمده
لیـلی زیبـا را نـگر، خوش طالب مجنــون شــده
وان کهربای روح بین در جذب هر کاه آمده
غیرت حق، توجه نکردن بنده به معبودی غیر از خداوند، روی به توحید آوردن و استغراق در حق نیز بدین گونه بیان میشود که پادشاهی به مجنون گفت تو را چه افتاده که خود را به عشق لیلی رسوا و بی خانمان کردهای؟ بیا تا خوبان به تو نمایم و بخشم. چون خوبان را جلوه آوردند، مجنون سر فرو افکنده بود و به زیر می نگریست. پادشـاه فرمود آخر سر را برگیر و نظر کن. گفت: عشـق لیلی شمشیر کشیده است؛ اگر سر بردارم، می ترسم سرم را بیندازد.
حتی مرگ لیلی در ذهن مولانا مضمون آفرین عشق الهی است. او در یکی از غزل هایش که البته بیشتر شبیه مثنوی است تا غزل، پایان کار لیلی و مجنون را چنین باز می گوید که مجنون پس از آوارگی بسیار به محل سکونت لیلی بازگشت و از او نشان جست. به او گفتند که لیلی در غیاب وی قالب تهی کرده است، اما گور او را به وی نشان ندادند.
مجنون گفت بوی لیلی راهنمای من در رسیدن به اوست، هم چنان که بوی پیراهن یوسف راهنمای یعقوب بود. خاک گورستان را مشت مشت بو کرد و سرانجام گور وی را یافت؛ نعرهای زد و جان به جانان تسلیم کرد:
همان بـو شـکفتش، همان بو بکشتـش
به یک نفخه حشری، به یک نفخه لایی
مولانا این گونه رسیدن مجنون را به لیلی، تمثیلی برای جستجوی بوی حق از دهان اولیاء می داند که سرانجام جان سالک را به حضرت حق رهنمون می سازد . پس میگوید:
به لیلی رسید او، به مولی رسد جان
زمین شد زمینی، سما شد سمایی
تمام ماجراهای لیلی و مجنون در آثار مولانا با مفاهیم عرفانی و عشق الهی پیوند می خورد و با شور و اشتیاق خاصی تأویل می شود و از این طریق، معنوی ترین حضور زن در آثار او ظهور می یابد.
مولانا از سویی دیگر زن را نماد روح و جان می داند، او روح و جان آدمی را از این نظر که لطیف ترین جانب وجود و پردهنشین کالبد انسان است، مؤنث و از جنس زن می شمارد:
سـیمرغ کـوه قاف رسیدن گرفت باز
مـرغ دلم ز سـینه پـریدن گـرفت باز
خاتون روح خانه نشین از سرای تن
چادرکشان ز عشق دویدن گرفت باز
جان را در قالب زن دیدن، در رباعیات مولانا نیز به صورت اضافه ی نمادین «کدبانوی جان» نمایان است:
جـان را که در آن خـانه وثاقش دادم
دل پیـش تـو بـود من نفاقش دادم
چون چند گهی نشست کدبانوی جان
عشق تو رسید و سه طلاقش دادم
در نگرش نمادپرداز مسلمانان، آسمان و زمین در نظام جهان، نظیری از زن و مرد هستند. قدما معتقد بودند که هفت سیاره در هفت فلک آسمان، آبا علوی یا پدران آسمانی هستند و چهار عنصر آب و باد و خاک و آتش، مادران زمینی هستند که از ازدواج آن ها و تأثیر و تأثرشان، موالید ثلاثه یعنی جماد و نبات و حیوان متولد میشوند. مولانا در اشعار خود به کرات این تفکر را منعکس کرده است:
هست هر جزوی ز عالم جفت خواه
راسـت همچون کهربا و برگ کاه
آسـمان مـرد و زمیـن زن در خـرد
هـرچه آن انداخت این می پرورد
هسـت سـرگردان فلک انـدر زمین ه
مچو مردان گرد مکسب بهر زن
ویـن زمیــن کدبـانـویها میکنــد
بـر ولادات و رضـاعـش می تنـد
پس زمین و چرخ را دان هوشـمند
چون که کـار هوشـمندان میکنند
پدیده های طبیعی عالم را چنین زنده و جاندار و در تعامل با یک دیگر دیدن، از اندیشه ای پویا، ژرف، اسطوره ساز و نمادپرداز برمی آید که مولانا بی تردید نمونه ی اعلای آن را داشته است. او در غزل ها نیز بارها به مادر بودن زمین اشاره کرده است، از جمله :
از چار مادر برترم و ز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم
به مثل خلقت مردم نزاد از خاک و از انجم
وگرچه زاد بس نادر ازین دامـاد و کـدبانو
زمین چون زن، فلک چون شو، خورد فرزند چون گربه
من این زن را و این شو را نمی دانم، نمی دانم
ای جان ها ماکوی او، وی قبله ی ما کوی او
فراش ایـن کو آسمان، وین خاک کدبانوی او
این
نمادپردازی با توجه به خاصیت باروری، رویش و پرورش زمین صورت گرفته است.
ویژگی های منفی یـا آن چه که قدما در وجـود زن منفی می انگاشتند، سـبب
نمادپردازی های منفی نیز درباره ی زن شده است. یکی از بارزترین این موارد، زن را
نماد نفس قرار دادن است که در اشعار مولانا نمونه های فراوان دارد.
البته باید توجه داشت که نفس به معنی «روح و جان» هم هست و در این معنی، نماد منفی نیست. علاوه بر این در زبان عربی به لحاظ قائل بودن جنسیت برای اشیا و اسامی، واژه ی نفس، مؤنث تلقی می شود. این تلقی در نمادپردازی مسلمانان بی تأثیر نبوده است. مولانا در توجیه مونث شمردن نفس به اعتبار لفظی در زبان عربی می گوید:
این حمیرا لفظ تأنیث است، و جان
نـام تـأنیـثـش نهنــد ایــن تــازیــان
لیک از تأنیث جان را بـاک نیسـت
روح را بـا مـرد و زن اشـراک نیســت
از مـؤنـث وز مذکـر بـرتـرسـت
این نه آن جانست کز خشک و ترست
با این همه خود مولانا چنان که پیشتر گفتیم، جان را مؤنث می دانست. او نفس کلی را هم که سبب آموختن علوم و آشکار شدن معارف می شود، در وجود زنی که مادر و معلم است، نمادینه کرده است:
چه ها می کنـد مادر نفس کلی
که تا بی لسـانی بیابد لسـانی
اما از این نمادهای مثبت که بگذریم، زن از دیدگاه مولانا نماد نفس در معنای منفی هم هست. مولانا نفس انسان را زن و عقل او را مرد می داند و مخالفت زن و شوهر را در نزاع و مشاجره ی خانوادگی به مخالفت نفس با عقل تأویل می کند؛ زیرا زن مایحتاج زندگی را می خواهد و شوهر او را به صبر و توکل فرامی خواند:
... مـاجـرای مـرد و زن افتــاد نقـل
آن مثـال نفس خود می دان و عقـل
این زن و مردی که نفس است و خرد
نیک بایسته سـت بهر نیـک و بـد
زیـن دو بـایسـته دریـن خـاکی سـرا
روز و شب در جنگ و اندر ماجرا
زن همی خـواهـد حـویـج خـانقـاه
یعنی آب رو و نان و خـوان و جاه
نفـس همچـون زن پی چـاره گـری
گـاه خـاکـی گـاه جویـد سـروری
عقـل خود زین فـکرها آگـاه نیسـت
در دمـاغـش جـز غـم الله نیســت
در مهربانی های ناموجه مادر به طفل نیز که مثلاً به پدر اعتراض می کند که بچه از رفتن به مکتب، لاغر و نزار شده، مولانا میگوید: از این مادر و مهربانی های بی موردش فرار کن، زیرا «سیلی بابا به از حلوای اوست»:
هسـت مادر نفس و بـابـا عقل راد
اولش تنـگی و آخر صـد گشـاد
مولانا از این که نفس را زن، و عقل را مرد تلقی می کنند، اظهار خرسندی کرده تلویحاً می گوید خوب است که نفس زن است و ضعیف، و عقل مرد است و قوی؛ اگر نفسِ زشت نهاد، زن نبود و مرد بود، آن وقت چه می کردیم؟!
وای آنــکه عقــل او مــاده بـود
نـفس زشـتش نـر و آمـاده بود
لاجـرم مغلـوب بـاشــد عقـل او
جز سوی خسران نباشد نقل او
ای خنک آنکس که عقلش نر بود
نفس زشتش ماده و مضطر بود
نمادپردازی همواره بر مبنای تشابه میان نماد و مدلول نماد صورت می گیرد. تشابه میان نفس و زن از دیدگاه مولانا، چنان که در موارد پیشین ملاحظه شد، دنیا خواهی و راحت طلبی است؛ تشابه دیگر این نما پردازی ریاکاری و مکاری و راهزنی دل و دین است:
هلا ای نفس کدبانو، بنه سر بر سر زانو
ز سالوس و ز طراری نگردد جلوه این معنی
توجه به جلوه های کاذب ظاهری و تعلقات دنیوی هم شباهت دیگر آن دو است:
زن آن باشد که رنگ و بو بود او را ره و قبله
حقیقت نفس اماره ست زن در بینت انسان
یکی از مصادیق زنان که با همین ویژگی، نماد نفس اماره واقع شده، بلقیس است. او به لحاظ گردن نهادن به حقیقت و ایمان آوردن به سلیمان، مورد ستایش مولانا واقع شده است، اما باید توجه داشت که مولانا از دیدگاهی دیگر، او را پیش از پذیرفتن دعوت سلیمان، نماد نفس اماره دانسته که هدهد عقل در گوشه ی سرایش نشسته، هر لحظه منقار اندیشه بر سـینه ی وی می کوبید تا از خواب غفلت بیدارش کرده و نامه به او عرضـه دارد. دلبستگی بلقیس به تخت پادشاهی خود که قرآن هم بدان اشاره کرده، نمونهای از تعلقات مادی و دنیوی بلقیس است که زمینه ی نمادپردازی مزبور را بیش تر فراهم کرده است.
در نمادپردازی های مولانا، پدر هم چنان نماد عقل است و نشانگر امتیاز انسانی و مادر نماد جسم است و مشخصه ی جانب حیوانی، و ناگفته پیداست که شرف اصلی از آن پدر است:
تو را چو عقل پدر بوده است و تن مادر
جمال روی پدر درنگر اگر پسری
در خانواده، زن به علت طرح و درخواست مایحتاج مادی و ترغیب شوهر به عملی ساختن آرمان های دنیوی، نماد حرص و طمع و جانب تاریک زندگی محسوب می شود و مرد به دلیل عدم توجه به دنیا و کوشش در مسائل معرفتی باز هم نماد عقل و مایه ی روشنایی است:
عقل را شو دان و زن را حرص و طمع
این دو ظلمانی و منکر، عقل شمع
دنیـا با جاذبههای نفسـانی که دارد، به منزله ی زنی اسـت که بایـد از آن حذر کرد وگرنه «مرگ پیش از مرگ» که آرمان عارفان است، حاصل نخواهد شد:
جهدی بکن ار پند پذیری دو سه روز
تا پیش تر از مرگ بمیری دو سه روز
دنیـا زن پیـرست چـه باشـد گـر تـو
بـا پیرزنی انس نگیری دو سه روز
در این مورد خاص که البته مفهوم نمادینش درباره ی اولیا هم عمومیت پیدا کرده، حضور دنیایی زن نه تنها مردود تلقی نشده، بلکه لازم و ضروری هم دانسته شده است و گفته اند اگر این حضور وی نبود، وجود مبارک از غایت هیبت تجلیات و انوار حق گداخته می شد.
زن در حریم
خانواده، از دیدگاه مولانا ارزش خاصی دارد. در شعر مولانا، زن مهم ترین انگیزه ی
مرد در فعالیتهای روزانه و تحمل بار گران زندگی است. بسیاری از حکایتها و تمثیلهای
مولانا در زمینه ی خانواده و با بازیگری همسران ساخته شده است و این نشان می دهد
که او در بیان معارف و حقایق، از زندگی عادی و روزمره ی مریدان خویش در خانواده
الهام می گرفته است. حتی عشق بازی زن و مرد در حریم خانواده و رابطه ی زناشویی در
ذهن مولانا و تخیل او، بر خلاف سنت شاعران، شعر آفرین شده و چنان مقبول افتاده که
آن را تکرار هم کرده است:
جبرئیل است مگر باد و درختان مریم
دست بازی نگر آن سان که کند شوهر و زن
بـاد روح قدس افتـاد و درختان مریم
دست بازی نگر آن سان که کند شوهر و زن
در جای دیگر با الهام از این قضیه می گوید عشق بازی فقط به زن و شوهر اختصاص ندارد؛ تمام اجزای عالم مثل حادث و قدیم و عین و عرض در حال عشقبازی با یک دیگر هستند، منتهی هر یک به نوعی مخصوص خود (هر کس به طریقی). سپس در مقـام مصـلح اجتماعی و بـا نـگرش کاملاً دینـی مخاطب خـود را به رعایت خوشرفتاری و عدالت با همسر فرا می خواند و او را هشدار می دهد که آیا در آن شب عروسی، همراه عروس، او را به عنوان امانتی خوش به تو نسپرد؟ پس توجه داشته باش که هر رفتاری را تو با او داشته باشی، خدا هم با تو خواهد داشت:
آنچه بـا او تـو کنـی ای معتمـد
از بـد و نیـکی، خـدا با تـو کند
رفتار او با زنان خاندان خود نیز توأم با تکریم و مهربانی بوده است. زنان در خاندان مولانا از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند و همواره از نظر حقوقی با مردان مساوی دانسته می شدند. افلاکی از همسر اول مولانا یعنی گوهر خاتون سمرقندی مطلبی نقل نکرده، اما از همسر دوم او یعنی کراخاتون قونوی مطالب بسیاری آورده است که همگی محل تأمل و تأنی است . با این حال مهم ترین زن در خاندان مولانا، عروس او بود به نام « فاطمه خاتون » که دختر صلاح الدین زرکوب و مادر چلپی جلال الدین امیر عارف نیز بود.
دکتر عبد الحسین زرین کوب در « پله پله تا ملاقات خدا» آورده است: مولانا در آن چه با سلطان ولد در الزام رعایت شیخ و فاطمه خاتون به بیان می آورد، وصلت با شیخ را با آن که از خانواده ای روستایی و فقیر بودند، برای خاندان خود مایه ی سرفرازی و خرسندی بسیار می دانست.
یکی از دلایلی که فاطمه خاتون نزد مولانا از ارج و قرب بسیار برخوردار بود، پدر فاطمه خاتون یعنی صلاح الدین زرکوب بود که پس از شمس از اهمیت ویژه ای نزد مولانا برخوردار بود. مولانا زمانی که هنوز فاطمه خاتون کودک بود و به همسری فرزند وی در نیامده بود، به دلیل علاقه ی فراوان به پدرش، تعلیم و تربیت او را به عهده گرفت و معلم او شد و ابتدا سواد و قرآن به وی آموخت.
در بررسی زن در آثار مولانا ذکر این نکته ضروری به نظرمی رسد که نمادپردازی های منفی در این زمینه بسیار قاطع و بی رحمانه است، اما در برابر، نمادپردازی های مثبت از گستره ی وسیعی برخوردار نیست؛ هم چنان که نگرش منفی او به زن در برابر نگرش مثبتش رنگ می بازد.
"نمونه روش املای گروهی در پایه ی اوّل ابتدایی"
در این روش آموزگار تعدادی کلمه را روی تابلو می نویسد و بعد از چندین بار قرائت آن کلمات ٬ به دانش آموزان در قالب گروه تاکید می کند که من بعد از چند دقیقه این کلمات را از روی تابلو پاک خواهم کرد و هر گروه در فرصت تعیین شده توانست کلمات بیشتری را به خاطر سپرده و روی ورق بنویسد ، امتیاز بیشتری به آن گروه تعلق خواهد گرفت . این نوع روش املا به تقویت چندین مهارت در دانش آموزان منجر شده و شور و شوق زایدالوصفی را در بین آنها ایجاد خواهد کرد .
برای اجرای هر چه بهتر این روش املای گروهی ابتکاری ضروری است که نکات زیر رعایت شود :
1 – این روش املایی فقط به صورت گروهی اجرا گردیده و از اجرای انفرادی آن اجتناب گردد .
2 – زمان اختصاص داده شده برای به خاطرسپاری کلمات ( 5 الی 7 دقیقه ) پیشنهاد می گردد .
3 – در آغاز استفاده از این شیوه بهتر است که کلمات انتخاب شده محدود بوده و در صورت موفقیت گروهها به تدریج تعداد کلمات افزایش یابد .
4 – از کلمات یاد گرفته شده در کتاب بنویسیم که شرایط و ارزش املایی را دارند استفاده گردد .
5 – نوشتن کلمات با ترتیب نوشته شده در تابلو ، توسط دانش آموزان مد نظر نیست.
6 – نوشتن صحیح کلمات از امتیاز برخوردار می باشد .
7 – نوشتن کلمات با خط تحریری و رعایت پاکیزگی و زیبا نویسی نیز به دانش آموزان توصیه می گردد .
دو نمونه املای گروهی :
آب - بابا - باد - داد - بام - دام - بادام - آمد - سام - آدم
اسب - سبد - سود - بود - دود - مو - او - دست - است - تاب
نگاهی جامع به زن در ادبیات فارسی
گذشته از اجتماعات اولیه که مادرشاهی در آن رواج داشته، در طول تاریخ، مرد بر زن مسلط بوده و رابطهی میان این دو با کشاکش همراه بودهاست. مردان جز برتریهایی که از نظر جسمی، مادی، قدرت اقتصادی و اجتماعی، در جامعه داشتهاند، از موهبت آموزش و تحصیلات نیز برخودار بودهاند و از آن جا که اکثریت باسوادان جامعه را مردان تشکیل میدادند، تاریخ و ادبیات نیز به قلم آنان نوشته شده و بدین ترتیب با باورمندیهای زنستیزانه و مردسالارانه، طبیعی است که تواناییها و جایگاه زن را نیز مردان در ادبیات مشخص کنند و در جایی بنشانند که خود میخواهند یا بر آن باور دارند.
«جانسون» منتقد و نویسندهی انگلیسی سده ی هیجدهم میلادی میگوید: «چون فن نوشتن، بیش تر هنری مردانه بوده، گناه اینکه چه کسی زندگی را تلخ میکند، به گردن زن افتادهاست. در نتیجه آنچه که مردان در بارهی زنان نوشتهاند، اغلب خالی از غرض نیست.»
در ادبیات فارسی به چند تصویر از زن برمیخوریم:
زن بهطور مطلق:
تصویری از زن با تمام بار تعصبات، غرضورزیها و بیانصافیهای رایج در شرق و غرب.
"جامی" به اندازه ای مخالف زن است که قهرمان منظومهی «سلامان و ابسال» او از زن متولد نمیشود تا پاکتر از مردان دیگر باشد. جامی بر این باور پا برجاست که «حوا» از دندهی چپ «آدم »آفریده شده و نتیجه میگیرد که:
زن از پهلوی چپ شد آفریده
کس از چپ، راستی هرگز ندیده
و به باور «ناصر خسرو»:
زنان چون ناقصان عقل و دینند
چرا مردان ره آنان گزینند؟
زن پارسا و عفیف
میان مردان معیارهایی وجود داشته است که اگر زنان مطابق آن عمل میکردهاند، جزو زنان پارسا به شمار میآمده اند.
«اوحدی مراغهای» نظریات و باورهای بسیاری از مردان گذشتهی ایرانی (و چه بسا امروز ایران) را در بارهی رفتار با زنان این گونه خلاصه میکند:
زن مستور، شمع خانه بود
زن شوخ آفت زمانه بود
زن پارسا، شکنج دل است
زود دفعش بکن که رنج دل است
زن پرهیزکار طاعت دوست
با تو چون مغز باشد اندر پوست
زن چو بیرون رود، بزن سختش
خودنمایی کند، بکَن رختش
ور کند سرکشی، هلاکش کن
آب رخ میبرد، به خاکش کن
زن چو خامی کند، بجوشانش
رخ نپوشد، کفن بپوشانش
زن به عنوان معشوق
تصویری که در ادبیات فارسی از معشوق داده شده است، باورنکردنی است. شاعرانی که چنان نظریات تحقیرآمیز و دردناک در مورد زن داشتند، این بار با لحنی پر از ستایش و خاشعانه از دلبر و معشوق خود گفت و گو میکنند و خود را خاک پای او، بندهی حقیر او و گرفتار سلسلهی موی او میدانند.
ممکن است بسیاری بر این امر خرده بگیرند، که چنین توصیفاتی در ادبیات کهن ما بیش تر در مکتب صوفیه و از زبان شاعران و عارفان صوفی در بارهی معشوق گفته شده و منظور، معشوق زمینی و زن نیست. اما باید بر این نکته باور داشت حتا چنین افرادی تا به زیباییهای دلبر و معشوق زمینی نظر نداشته باشند، چه گونه میتوانند الگوی ذهنی خود را رسم کنند.
مثلن همین «جامی» که زن را آنچنان بیرحمانه تحقیر میکند و باور دارد که بزرگترین هنر زن شوهر کردن است و یا زنان در پنهان زهر در وجودشان دارند و یا میگوید:
زن کیست، فسون و سحر و نیرنگ
از راستیش نه بوی و نی، رنگ
با منتهای ظرافت و احساس مراحل عشق «لیلی و مجنون» و دنیای عاشقانهی دو دلداده را تصویر میکند و آن چنان عاشقانه به قلم میکشد. هم او، در غزلیات خود با ریزهکاریهای دقیق و زیبا از زیباییهای خاص زنانه میگوید. در اینجا باید باور داشت اگر او با دنیای زنان بیگانه بود، نمیتوانست چنین شعرهای زیبایی در وصف معشوق بسراید.
در اینجا باید به این مساله نیز اشاره کرد که از آنجا که در آن هنگام رابطهی میان مرد و زن بسیار محدود بوده است، اتفاق میافتد که تصویر ایدهآل شاعر، تصویر پسری باشد که برای شاعر عزیز بوده و یا دوست و آشنایی که مورد علاقهی شاعر بودهاست. این سنت در آن زمان رایج بوده و در شعرهای بسیاری میتوان آن را دید. آنچه که مسلم است این است که همسر شاعر، همان معشوقی نیست که با سوز و سازی عاشقانه در اشعار او وصف شده است.
از سوی دیگر حتا وصف عاشقان مشهوری مانند «خسرو و شیرین»، «وامق و عذرا»، «لیلی و مجنون» و «ویس و رامین»، باید فقط در حوزهی افسانهها و ادبیات عاشقانه مطرح و گفته میشد و زنان بهویژه، اصلن نباید گرد چنین ادبیاتی بگردند و یا آن را بخوانند که مبادا چشم و گوششان باز شود و هواهای ناجور بهسرشان بزند. چنانکه عبید زاکانی میگوید:
«از خاتونی که قصهی «ویس و رامین» خوانَد، مستوری توقع مدارید.»
و «ملامحمد مجلسی» در کتاب «حلیةالمتقین» سفارش میکند که سورهی «نور» را که از داستان عاشقانهی یوسف و زلیخا، سخن میگوید، باید به دختر یاد داد ولی نباید گذاشت که او سورهی «یوسف» را بخواند. در بالاخانهها بدو اجازه نشستن نداد و هرچه زودتر او را به خانهی شوهر فرستاد.
بزرگترین مأخذی که میتوان وضع زنان را پیش از اسلام در آن ها بررسی کرد، داستانهای «جامی» و «شاهنامه» است. در «شاهنامه» زنان بسیاری با ویژگیهای برجستهای وصف شدهاند که «رودابه»، «تهمینه»، «فرنگیس»، «گردآفرید» و «منیژه» از آن جملهاند. در مقابل آنها زنانی چون «سودابه» و «مالکه» نیز خیانتکار و ناپارسا قلمداد شدهاند.
از داستانها
و نوشتههای شاهنامه چنین برمیآید که همسران بزرگان، در حرمسرا بوده و دور از چشم
دیگران میزیستهاند؛ درحالیکه زنان طبقات پایینتر جامعه از آزادی بیش تری بهرهمند
بودهاند.
وظیفهی اصلی زن در این زمان، زادن فرزند، بزرگ کردن او، خانهداری و اطاعت از
شوهر بوده است. نازایی از خصوصیات منفی زن شمرده شده و مرد میتوانست در صورت
نازا بودن زن، او را رها کند. در زادن فرزند نیز شرط اصلی، زادن پسر بوده و وجود
دختر جز دردسر و بدنامی برای پدر حاصلی نداشت.
کرا از پس پرده دختر بوَد
اگر تاج دارد، بداختر بود
چنین داد پاسخ که دختر مباد
که از پرده، عیب آورد بر نژاد
دختر به دلیل آزاد نبودن در معاشرت با مرد و عدم تجربه، اغلب به نخستین مردی که
برمیخورد، با کمترین آشنایی دل میباخت. بسیار اتفاق میافتاد که در گرماگرم عشق
و دلباختگی از خانهی پدر میگریخت تا با مرد دلخواهش ازدواج کند. در این صورت پدر
میتوانست او را شکنجه کرده و یا از ارث محرومش سازد. چنین مواردی باعث میشد که
پدران، داشتن دختران را ننگ میشمردند. در «گرشاسبنامه» وقتی «گورنکشاه» با خبر
میشود که دخترش با «جمشید» رابطه ای دارد، خشمگین شده، میگوید:
چنین گفت دانا که دختر مباد
چو باشد به جز خاک، افسر مباد
بهنزد پدر، دختر ار چند دوست
بتر دشمن و مهترین ننگش اوست.
از دوران باستان و وضع زنان در آن زمان که بگذریم، به آیین زردشت میرسیم. در آن جا نیز با وجود آن که حق مالکیت به زنان داده شده و آنان را به آموختن دانش و علم تشویق کرده، باز هم محرومیتهای زیادی برای زنان وجود داشته است.
در
«مهرسپندان» آمدهاست که «به زنان گستاخ مباشید تا به شرم و پشیمانی نرسید. راز به
زبان مبرید تا رنجتان بیبر نشود.» اطاعت محض از شوهر نیز تأکید شدهاست. در
«ارداویرافنامه» که موضوع سفر «ارداویراف»، روحانی زردشتی به دنیای دیگر، یا
دنیای پس از مرگ است، آمده که او در دوزخ به زنی میرسد که نافرمانی و بدزبانی
کرده و در مورد آنچه دیده چنین مینویسد:
«دیدم روان زنی که زبان به گردن همیکشید و در هوا آویخته بود. پرسیدم این روان از
که است؟ سروش پاک و ایزد آذر گفتند که این روانِ آن بدکار زن است که به گیتی، شوی
و سرور خود را پست انگاشت، نفرین کرد و دشنام داد و پاسخگویی کرد.»
گفته میشود که در صدر اسلام زنان مسلمان معاشرت بیش تری با مردان داشتند. اما در سالهای بعد با تشکیل دربار و حرمسراهایی بهشیوهی ایرانیان و سایر ملل قدیم، توسط امویان و سپس عباسیان و سلسلههایی که بعدها آمدند، رواج مدنیت و شهرنشینی، زیادشدن تعداد کنیزان و غلامان در بین مسلمانها، زنان بهتدریج در اندرونها و حرمسراها محبوس گشتند. در محیطی که سادگی و صمیمیت زندگی از بین رفته بود و تجمل و فساد جای آن را گرفته بود، مردان بیش تر و بیش تر در بارهی زنان نظر بد یافتند و بیش تر از پیش عرصه را بر آنان تنگ ساختند. داستانهای زیادی در بارهی مکر زنان رواج یافت و اقوال و امثال بسیاری در جهت خراب کردن شخصیت و جایگاه درست زن ساخته شد.
اینگونه تعصبات آنچنان گسترده شد که حتا فریضهی علم آموزی را تحتالشعاع قرار داد و برای زن منع گردید.
زن به عنوان مادر
«امیرخسرو
دهلوی» که مانند بسیاری از شاعران فارسی زبان، شعرهای زیادی در ستایش مادر دارد،
از تعصب خشک و بی جای مردم زمان خود بهدور نمانده و مانند مردم دوران جاهلیت،
داشتن دختر را ننگ و عار میشمارد و سرانجام از روی ناچاری، تسلیم قانون طبیعت میشود
و حقیقتِ داشتن دختر را میپذیرد. تسلیم و رضای او را در برابر امری ناخواسته در
این چند بیت میتوان دید:
ای ز عفت فکنده بُرقع تور
هم عفیفه بهنام و هم مستور
کاش ماه توهم به چه بودی
در رحم طفل هشتماهه بودی
لیک چون دادهی خدایی راست
با خدادادگان ستیزه خطاست
من پذیرفتم آنچه یزدان داد
کانچه او داد باز نتوان داد
پدرم هم ز مادر است، آخر
مادرم نیز دختر است، آخر
زنان مقدس یا قدیسه و صوفی
این زنان در ادبیات و تاریخ کشور ما در جایگاهی بالاتر از زنان معمولی قرار داشتهاند. با وجود کمبودها و مشکلاتی که بر سر راه تحصیل و آموزش زنان وجود داشته، افرادی پیدا میشدند که از لحاظ دانش، فضیلت و تقوا شهره بودند.
از جملهی این زنان میتوان به مشهورترین آنان، یعنی «رابعه ی علویه»، صوفی بلندپایهی سده ی دوم اشاره داشت که بسیاری از مردان، در مکتب او درس آموختند و شاگرد او بودند و با وجود افکار مردان عصر خود که میگفتند یک زن نمیتواند به مقام شامخ مرشدی و روحانیت برسد، دارای چنین مقامی شد و به گفتهی «محمد عوفی»، به یک اشارت او حاکم ظالم بصره، توبه کرد و از جملهی زاهدان گردید. و دیگری «طاهره قرةالعین» شاعر مشهور، آزاده زنی که به دستور «ناصرالدینشاه» کشته شد.
«رابعه» با
وجود اینکه یکی از بزرگ ترین صوفیان زمان خود بود، باز هم مردان متعصب و تنگنظری
پیدا میشدند که حد و اندازهی زهد و تقوای او و جایگاه رفیعش را بر نمیتابیدند.
«شیخ فریدالدین عطار نیشابوری»، شاعر و عارف بزرگ در این باره در کتاب «تذکرةالاولیاء»
مینویسد:
«نقل است که جمعی به امتحان پیش «رابعه» رفته و گفتند: «همهی فضایل بر سر مردان
نثار کردهاند و تاج مروت بر سر مردان نهادهاند و کمر کرامت بر میان مردان بستهاند،
هرگز نبوت بر هیچ زنی فرود نیامدهاست، تو این لاف از کجا میزنی؟»
«رابعه» در جواب میگوید: «این همه که گفتی راست است. اما منّی و خوددوستی و خودپرستی و انا ربّکم الاعلی از گریبان زن برنیامدهاست و هیچ زنی، هرگز مخنث نبودهاست».
در آثار پیش از مشروطیت زنان بهعنوان موجوداتی پرشهوت و غیر قابل اعتماد تصویر میشوند. عصر، عصر حرمسرا و چند همسری است. زن بهشدت مورد توهین و تعدی و تحقیر قرار میگیرد و بار گناه همه چیز بر گردن و دوش اوست. چنانکه در ادبیات کلاسیک ایران نیز به فراوانی از بیوفایی، شهوترانی و مکر زنان نمونههای فراوان آمدهاست. برخی از این داستانها که از مکر و شهوترانی و هوس بازی زنان، حکایت میکند به همان صورت در ادبیات اروپا نیز آمدهاست. این احتمال وجود دارد که پس از جنگهای صلیبی و در طی ارتباطهای روزافزون شرق و غرب، این روایتها به اروپا بردهشدهاست.
یکی از دهها نمونه، داستانی است که در دفتر چهارم مثنوی آمده است. داستان زنی که شوهر خود را به باغی میبرد که پیش از آن معشوق خود را در آن جا پنهان کردهاست. زن بالای درخت گلابی میرود و از آنجا شوهر خود را مورد خطاب قرار میدهد که این چه کار زشت و ناپسندی است!؟ در برابر دیدگان من با یک زن روسپی هماغوشی میکنی!؟ شوهر هر چه انکار میکند، فایدهای ندارد تا خود، بالای درخت میرود. در این فاصله زن با معشوق خود به هماغوشی میپردازد. در این حالت مرد که ناظر بر این صحنه است، باورش میشود درخت گلابی، خاصیت جادویی دارد زیرا زن خود را میبیند که با مردی مشغول هماغوشی است.
این افسانه را «بوکاچیو»، نویسندهی ایتالیایی در کتاب «دکامرون»، که به سبک «هزار و یکشب» نوشته شده میآورد و «چوسر» نویسندهی انگلیسی جزو داستانهای «کانتربری Canterbury» به نام «حکایت تاجر» بهنظم کشیدهاست.
مثال دیگر، داستانی است به نام «ارسطو و فیلیس» که حدود سده شانزده میلادی در فرانسه نوشته شده و جزو حکایتهایی است که بیش تر از کشیشان و زنان انتقاد میکند. این داستان نشان میدهد چه گونه «ارستو» فیلسوف معروف، با همهی دانایی و حکمت خود گرفتار مکر زنانه میشود. همین داستان در منابع فارسی هم آمده، اما به اسم «ارستو» نیست.
در کتاب «زینتالمجالس»، میخوانیم که پادشاهی کنیزی داشت فوقالعاده زیرک و زیبا، و وزیری که سخت با زنان و وجود آنان مخالف بود. کنیز به پادشاه میگوید که مرا بهعنوان هدیه به وزیر ببخش تا خلاف میل و گفتههای او را به تو ثابت کنم. شاه چنین میکند و کنیز زیبا پس از رفتن به خانهی وزیر از این که او به وصالش برسد سر باز میزند. تا این که با وزیزر عهدی میبندد، او در صورتی اجازه وصل خواهد داد که بر پشت وزیر زینی بگذارد و دهنه به دهانش بزند و پس از سواری با او به بستر برود. وزیر چنین میکند و بنا به قرار قبلی بین پادشاه و کنیزک، شاه، سر میرسد و در حالی که خود شاهد ماجرا بوده از وزیر میپرسد، تو که مرا از نزدیک شدن و معاشرت با زنان برحذر میداشتی این چه کاری است که میکنی؟ وزیر حاضر جواب پاسخ میدهد که قربان میخواستم شما به روزگار من نیافتید.
گذشته از این داستانهای مشترک میان غرب و شرق، داستانهای بسیاری در ادبیات فارسی وجود دارند که حکایت از اعتماد نداشتن مردان نسبت به زنان و مبالغه در مورد شهوت جنسی آنان میکنند. مثلن باز هم در مثنوی میخوانیم که کنیزکی با خر خاتون خود شهوت میراند که در این میان وسیلهای هم جهت ایمنی خود اندیشیده بود. خاتون او که روزی شاهد این ماجرا بود، بیآنکه از رموز کار آگاه باشد، در غیبت کنیز خود جای او را میگیرد تا او نیز چنان کند. اما جان خود را بر سر شهوتپرستی از دست میدهد.
در برخی داستانهای دیگر مثنوی، «مولانا» انتقاد از شهوترانی را با خردهگیری بر زاهدان در یکجا جمع میکند.
در داستانی زن «حوجی»، دل قاضی شهر را میرباید و او را به خانهی خود میبرد. وقتی که «حوجی» سرزده وارد میشود، زن، قاضی را در صندوقی محبوس میسازد و بعد مطابق نقشهی قبلی او را بر پشت حمّالی به بازار میفرستد. عاقبت نایبِ قاضی میرسد و با خریدن صندوق از «حوجی»، او را خلاصی میدهد.
در داستانی دیگر و باز هم در مثنوی، مرد زاهدی زنی حسود و کنیزکی زیبا دارد. روزی که خاتون قصد رفتن به حمام را دارد، کنیزک را برای آوردن تشت، به خانه میفرستد. مرد زاهد و کنیزک که فرصتی برای عشقبازی یافتهاند در غیاب خاتون منتهای استفاده را میبرند. اما زن در مییابد که کار درستی نکرده و در حقیقت پنبه را به آتش نزدیک ساختهاست. تن نشسته، با شتاب لباس میپوشد و در حسادت و نگرانی، افتان و خیزان خود را به خانه میرساند. صدای در خانه که بلند میشود کنیزک و زاهد دست از هماغوشی میکشند. زن خود را کنار میکشد و مرد به نماز میایستد و تظاهر به نماز خواندن میکند. زن که از حال و احوال مرد بهخوبی پی برده که آن دو به کار هم مشغول بودهاند، مرد را از آن که در آن حالت تظاهر به نمازخواندن کرده مسخره کرده و سیلی محکمی به او میزند.
«مولانا»
با صراحت لهجه و سادگی بینظیری این داستان را تصویر کرده و حالت آشفتگی زاهد و
کنیزک را که غافلگیر شدهاند به قلم میکشد. از این گونه داستان ها در مثنوی فراوان
میتوان یافت.
«شیخ بهایی» در منظومهی «نان و حلوا»، تظاهر به دین داری در عین فساد و شهوترانی
را در داستان زنی از هرات نقل میکند که با وجود اشتغال به عشقبازی با مردان
مختلف، نمازش هم ترک نمیشود که با این بیت آغاز میشود:
بود در شهر هرات بیوهزنی
کهنه رندی، حیلهسازی، پُر فنی
او با مردان زیادی هماغوش میشده ولی به وقت و بهجا نماز میخوانده و نمازش ترک نمیشدهاست.
گفت با او رندکی که نیکزن
حیرتی دارم ازین کار تو من
زین جنابتهای پیدر پی که هست
هیچ نیامد در وضوی تو شکست
نیت و آداب این محکم وضو
یک ره از روی کرم با من بگو
کین وضو از سنگ محکمتر است
این وضو نبود، سدّ اسکندر است
طبیعی است که مردان در آن دوران عامل بیش ترین فسادها را زن میدانند و بیش ترین و
شاید تمام بار گناه بر دوش زن گذاشته میشود. اینکه چه گونه میتوان فساد اجتماعی
را فقط به زنان نسبت داد، از جمله همان گونه که پیش از این گفته شد به این
دلیل بوده است که در آن دوران، هم قلم و هم قدرت، در دست مردان بوده و از این رو
این باورها و دید تحقیرآمیز و غیر انسانی نسبت به زنان نیز در میان مردم رایج شدهاست.
در دوران پس از مشروط رسالهی عقایدالنساء یا همان کتاب «کلثومننه». مشتمل است بر مقدمه، شانزده باب و یک خاتمه:
باب نخست در بیان غسل و وضو
باب دوم در بیان نماز
باب سوم در بیان روزه
باب چهارم در بیان نکاح
باب پنجم در بیان احکام شب زفاف
باب ششم در بیان احکام و اعمال زاییدن زنان و ادعیهی وارده در بارهی زائو
باب هفتم در بیان حمام رفتن
باب هشتم در بیان سازها و افعال آنها
باب نهم در بیان معاشرت زنان با شوهران خود
باب دهم در بیان مطبوخاتی که بهنذر واجب میشود
باب یازدهم در بیان تعوید و چشمزخم
باب دوازدهم در بیان محرم و نامحرم
باب سیزدهم در بیان استجابت دعا
باب چهاردهم در بیان آمدن مهمان
باب پانزدهم در بیان صیغهی خواهر خواندگی
باب شانزدهم در بیان چیزهایی که پس از خواهر خواندگی برای هم میفرستند
باب خاتمه در بیان ادعیه و اذکار متفرقه و آداب کثیرالمنفعه
همان گونه که گفته شد، انتقاد از خرافات و جهل زنان از اوایل سده ی بیستم و یا اواخر سده ی نوزدهم میلادی آغاز شد، ولی «عقایدالنساء» یا کتاب مشهور «کلثومننه» که منسوب است به «آقا جمال خوانساری» (درگذشته در ١١٢٥) از این لحاظ استثنایی قابل توجه است.
«آقاجمال خوانساری» از فقیهان و عالمان دورهی صفوی است که برخلاف بسیاری از هم عصران خود، مردی بود شوخطبع و آزاداندیش. کتاب «عقایدالنساء»، به صورت رسالات فقهی است که مراجع تقلید، جهت راهنمایی مقلدان خود مینویسند.
در این
زمینه «کلثومننه» جای مجتهد را گرفته و همراه سه گیسسفید کارکشته، در بارهی
آیین شوهرداری، حمام رفتن، آرایشکردن، مقابله با مادرشوهر، هوو، و غیره نصایحی به
زنان میدهند.
محمد کتیرایی در مقدمهی چاپی از این کتاب مینویسد:
«این نکتهی مهم را باید به یاد داشت که نویسندهی «عقایدالنساء» در پی گردآوری فرهنگ توده نبودهاست و انگیزهی او در نوشتن این رساله، دستانداختن و ریشخندکردن خرافات و باورهای مردم روزگارش و بهویژه زنان اصفهانی بودهاست. افزون بر این شاید به یک اعتبار ـ با در نظرداشتن زمان و محیط نویسندهی «عقایدالنساء» ـ بتوان گفت که این ریشخند شامل حال آن دسته از مردم نیز میگردیده که یک مشت منقولات موهوم را چون اصول موضوعه و بدیهیات اولیه، دستکم در ظاهر پذیرفته بودند و خود را از علما میشمردند و نویسندهی این رساله، گویی خواسته بگوید که کهر کم از کبود نیست، همه سر و ته یک کرباسند.»
نحوهی ریشخندکردن و موضوعاتی که نویسنده در این کتاب، که به دوران صفویه برمیگردد، پیش میکشد، قابل توجه است. کتاب «عقایدالنساء» از باورهای خرافی و کردار ناپسند برخی زنان نیز انتقاد میکند و قصد نویسنده، اصلاح آنان است. اما باید به یاد داشت که مساله ی آزادی زن به مفهوم جدید آن مطرح نیست، بلکه او میخواهد که زنان مطابق با سنن درست اسلامی رفتار کنند. همان گونه که گفته شد، باید به یاد داشت که کتاب به دورهی صفوی برمیگردد و صحبت از آزادی زنان در آن دوره محلی از اعراب نداشتهاست.
نویسندهی «عقایدالنساء» گرچه از خرافات متداول زمان خود و عقاید نادرست و مسخرهی عصر خود انتقاد میکند، در پیاین نیست که زنان از قید حجاب و محدودیتهای دیگر، رها شوند و مانند مردان از امتیازات اجتماعی برخوردار باشند، بلکه منظور او این است که زنان از شرع دین اسلام، آنهم بهصورتی که علمای آن روزگار تجویز میکردند، پیروی کنند.
مدت درازی طول کشید تا در اثر آشنایی با تمدن غرب و آغاز جنبش آزادی خواهی، دگرگونیای در وضع اجتماعی ایران و در نتیجه در موقعیت اجتماعی زنان پیش آمد. حتا پس از مشروطیت، استبداد و سنتهای عقبماندهای که زنان را در گوشهی انزوا نگاه میداشت، از میان نرفت. سنتپرستانی که با مشروطیت مخالفت می کردند، مدعی بودند که «با آمدن مشروطیت، منکرات مجاز، مسکرات مباح و مخدرات، مکشوف و شریعت، منسوخ خواهد گشت.»
آنان هنگامی که موضوع آموزش و تربیت دختران و بازشدن مدارس «تربیت نسوان» و «دبستان دوشیزگان» مطرح شد، این کار را در ردیف اباحهی مسکرات و اشاعهی فاحشهخانه، قلمداد کردند. حتا کسانی که از لحاظ سیاسی، مردان روشن فکری بودند، رفع حجاب و شرکت زنان در امور اجتماعی را نکوهیده و مخالف دین اسلام میدانستند. با در نظر گرفتن این مقدمات، میتوان دریافت کسانی چون طاهرزاده، صابر، معجز شبستری، میرزا یحیی دولتآبادی، لاهوتی، عشقی، دهخدا و ایرجمیرزا، که آزادی زنان را عنوان کردند، تا چه اندازه آزاده و آزاداندیش بودند و با چه مشکلاتی میجنگیدند.
در سال ۱۹۰٦ م با انتشار مجلهی طنز «ملانصرالدین» در باکو، شعرهای شاعر بزرگ قفقازی «میرزا علی اکبر طاهرزاده صابر»، در ایران نیز رواج پیدا کرد و بسیاری از آنها در مجلهی آذربایجان (تبریز) و نسیم شمال (رشت)، ترجمه شدند و به شعر فارسی درآمدند.
«صابر» بسیاری از شعرهای خود را به موضوع زنان اختصاص میدهد و با طنز لطیف خود تصویر جانداری از بیعدالتیهای اجتماعی نسبت به آنان به نمایش میگذارد. موضوعاتی که «صابر» برای شعرهای خود انتخاب میکند در آن زمان بسیار بکر و جالب بودهاست. مثلن دختری کم سن و سال را به شوهری پیر دادهاند که هم سن پدر اوست. دختر نه تنها او را دوست ندارد که از او و قیافهاش وحشت دارد و میترسد. وصف شاعر از زبان دختر در برخی از این بیتها چنین است:
وایوای بهخدا که این بشر نیست!
از شکل بشر در او اثر نیست!
والله بهخدا، این شوور نیست!
در عقد که شرم کردم آخر
گفتید پسر است، گشت باور
حالا دیدم که چیست شوهر . . .
دارد به سرش کلاه گنده
ابروش، سفیده و بلنده
هم سن پدر بزرگ بنده!
آب دهنش تنفرآور
بوی بدنش ز گند بدتر
وحشت کنم، اوست دیومنظر!
در شعر
دیگری به نام «دختر کافر» چنین آمده که مردی به روزنامهی ملانصرالدّین مینویسد:
ای ملانصرالدّین! نمیدانم چه کنم! زن من، این دختر کافر، مرا کشت! سه چهار بچه
زاییده، پیر شده و از ریخت افتاده است. میگویم بگذار یک دختر جوان بگیرم تا هم
ترا خدمت کند و هم بساط عیش من جور شود، ولی او رضایت نمیدهد!
مردان شعرهای «صابر»، زن گرفتن و طلاق دادن را جزو افتخارات خود میدانند و به پیروی از پدران خویش، بهسادگی لباس عوض کردن، زن عوض میکنند.
در شعر «مارش پیران» پیرمردی مباهات و افتخار میکند که همیشه چهار زن در خانه دارد و در عین حال از نظربازی با پسران کم سن و سال نیز غفلت نمیکند. در شعر دیگری به نام «ای داد بیداد اردبیل»، کسی از شهر اردبیل به باکو میرود و برای نخستین بار چشمش به زنهای بیحجاب میافتد و مات و مبهوت میماند. او از اینکه عمری را بی هوده تلف کرده و از دیدن این مهرویان، غافل بوده و دور از آنها به سر برده، به شدت افسوس میخورد:
من به باکویم کنون، باکو نگو، یک خلدزار
خاصه ساحل، هست الحق لعبتستان قُتار
هرطرف مادامهای چاق و چله، گلعذار
تحفه و طرفه، تمامی سرو آزاد اردبیل!
از تو، نامردم، نمایم باز اگر یاد، اردبیل!
نیست دهتا، پانزدهتا، هست در هرجا مادام
خانه، منزل، روی بالکون، روی ایوانها، مادام
سیرک، مهمانخانه، پاساژ، ساحل دریا، مادام
هوشم از سر میبَرد، ای داد بیداد اردبیل!
از تو نامردم، نمایم باز اگر یاد، اردبیل!
در شعرهای «صابر» این مردان هستند که بیش تر مورد انتقاد قرار میگیرند و سبب عقبماندگی و جهل زنان شمرده میشوند. با این وجود زنان خرافی و نادان نیز از نیش زبان شاعر به دور نماندهاند. از جمله در شعرهای او میتوان انتقاد به نصیحتهای مضحک زنان سالمند به زنان جوان را در بارهی آیین شوهرداری و یا انتقاد به رفتار بیرویهی مادران در شیوهی تربیتی نادرست فرزندان خود و به اصطلاح لوس بارآوردن آنان را دید.
جالب این جاست که جهت انتقاد او فقط از طرف زن به مرد نیست. چه بسا انتقاد از زن نادان و بیسوادی است که به دلیل بیسوادی خود، درک و فهم زندگی کردن با یک مرد فهمیده و اهل علم و دانش و مطالعه را ندارد.
در شعری او بهدرستی از ازدواج نامتناسب بین زن بیسواد و مرد تحصیلکرده و اهل مطالعه سخن گفته، که این شعر توسط «سیداشرف گیلانی» بهطور آزاد به فارسی ترجمه شده و در روزنامهی «نسیم شمال» نیز به چاپ رسیده است. اگر چه شعر فارسی بیانکنندهی حال و هوا و مفهوم زبان اصلی شعر، یعنی ترکی نیست، اما بازگوکنندهی بسیاری از آن هست.
خانباجی! غافلی از شوهر من
که چه آورده بلا بر سر من
کاش در خانهی خالوی عزیز
خدمت خانه نمودم، چو کنیز
با قد و قامت رعنا بودم
من یکی دختر زیبا بودم
روی بیگانه ندیدم هرگز
اسم شوهر نشنیدم هرگز
دختری بودم مقبول و زرنگ
زیرک و عاقل و دانا و قشنگ
چهرهام را نه که داماد ندید
بلکه همزاد و پریزاد ندید
مادرم بود، یکی نقالی
پدرم بود، یکی بقالی
عمهی من به هزاران تدبیر
کرد شاه پریان را تسخیر
در همه خانهی ما یک ملّا
از زن و مرد نمیشد پیدا
خانهمان طاقچهها، سرتاسر
بود خالی ز کتاب و دفتر
گوش ما نام معلم نشنید
چشم ما کاغذ و مشق ندید
وای آن روز که شوهر کردم
دوری از مادر و خواهر کردم
گفتم این شوهر من انسان است
اهل عیش است و بَکست و خانست
حال دیدم که چه حیوانست این
بدتر از غول بیابانست این
نیست شوهر، پسری پا بههواست
نیست شوهر، همگی درد و بلاست
رنگش از مشق جنون زرد بوَد
نیست شوهر، که شکمدرد بوَد
روز و شب هست سرش گرم کتاب
همچو شاعر بود این خانهخراب
همسر شاعر سرسخت شدم
نهنهجون! زود سیاهبخت شدم
سر شب تا به سحر در کارست
همه خوابیده، او بیدارست
گر کند خواب به چشمش تأثیر
دفعتاً میجهد از خواب، چو تیر
میرود با عجله، سوی چراغ
مینهد صورت خود سوی چراغ
باز مشغول به تحریر شود
بلکه خطش، چو خط میر شود
خانباجی! شوهر من شوهر نیست
هیچ در فکر زن و دختر نیست
همه در فکر کتاب و رقم است
صبح تا شام بهدستش، قلم است
هست در طاقچه بیاندازه
دفتر تازه، کتاب تازه
رقم هندسه و جغرافی
کتب حکمت و عرفان، باقی
آتش شوق چو میافروزد
بهر شوهر دل من میسوزد
گاه میگویمش ای شوهر من
رحم کن، رحم بیا در بر من
بنشین، شام بخور، صحبت کن
جان من، خسته شدی، راحت کن
هستی امروز تو داماد، آخر
میرود جان تو بر باد، آخر!
یکی دیگر از کسانی که در آثار خود دید منتقدانه به رفتار نادرست مردان نسبت به زنان دارد، «علی اکبر دهخدا»ست. گفته میشود که «دهخدا» در طنزنویسی از نوشتههای روزنامهی «ملانصرالدین» تأثیر پذیرفته و در «چرند و پرند» نه تنها در مورد رفتار نادرست مردان به زنان، که در بارهی خرافهپرستی زنان نیز مقاله های بسیار نوشتهاست. در اینجا به نقل کوتاهی از او که در بارهی سوء استفاده از مذهب و ستم مرد نسبت به زن اشاره میکنیم:
«حاجی ملا
عباس در اصل، چاروادار بود. بعد از فوت شدن خرهایش به تهران آمده، دستفروشی میکند.
روزی پیش یکی از آخوندها میرود که برایش صیغهای دست و پا کند. او بهتدریج هرچه
پول داشته سر این کار میگذارد. آخوند چون میبیند مرد، دیگر پولی در بساط ندارد،
با کورهسوادی که داشته او را به لباس ملایان درمیآورد و از آن پس نان عباس در
روغن است و عاقبت هم با دختر یتیم تاجری که فوت کرده، ازدواج میکند و چه بلاهایی
که بر سر این دختر نمیآورد! حال، حاجی ملا عباس علاوه بر لفت و لیسهایی که در
حجره و در قفا میکند، چهار زن عقدی هم دارد.»
دهخدا در اینجا موضوع سوء استفاده از مذهب و ستمی را که مرد بر زن روا میدارد،
در طنز خود به خوبی نشان میدهد.
از دورهی مشروطه به بعد انتقاد از وضع اجتماعی زنان، تشویق آنان به برداشتن حجاب و کسب آزادیهای دیگر بهتدریج بیش تر میشود. برای نمونه به چند شعر برجسته از شاعران گوناگون میتوان اشاره کرد که مستقیمن در همین راستا بودهاست. از آن جمله است شعر معروف ابوالقاسم لاهوتی تحت عنوان «دختر ایران»، «کفش سیاه» از میرزاده عشقی، و شعر «زن در ایران» از پروین اعتصامی.
این شعرها البته اغلب انتقادی هستند و جنبهی طنز ندارند. اما در این میان «ایرج میرزا» با طنز گزنده و گیرای خود بارها به موضوع حجاب زن تاخته و آنان را که خواستار این پوشش هستند، سرزنش کردهاست. روی خطاب او به همهی ملت ایران است که به غیر از ملت ایران کدام جانور است که جفت خود را نادیده انتخاب کند؟ او معتقد است، همین نقاب است که این گروه مفتی را به نصف مردم ما مالک الرقاب میکند.
نقاب دارد و دل را به جلوه، آب کند
نعوذبالله اگر جلوه بی نقاب کند
فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست
چرا که هر چه کند حیله، در حجاب کند
چو نیست ظاهر قرآن به وفق خواهش او
رود به باطن و تفسیر ناصواب کند
از و دلیل نباید سؤال کرد، که گرگ
به هر دلیل که شد، برّه را مجاب کند
کس این معما پرسید و من ندانستم
هر آنکه حل کند آن را، به من ثواب کند
به غیر ملت ایران کدام جانور است
که جفت خود را، نادیده انتخاب کند؟
کجاست همت یک هیأتی زپردگیان
که مردوار، ز رخ، پرده را جواب کند
نقاب بر رخ زن، سدّ باب معرفت است
کجاست دست حقیقت که فتح باب کند
بلی نقاب بود کاین گروه مفتی را
به نصف مردم ما مالک الرقاب کند
به زهد گربه شبیهست زهد حضرت شیخ
نه بلکه، گربه تشبّه به آن جناب کند
اگر ز آب، کمی دست گُربه تر گردد
بسی تکاند و بر خشکیش شتاب کند
به احتااط ز خود، دست تر بگیرد دور
چو شیخ شهر ز آلایش اجتناب کند
کسی که غافل ازین جنس بود، پندارد
که آب، پنجهی هر گربه را عذاب کند
ولی چو چشم حریصش فتد به ماهی حوض
ز سینه تا دُم خود را، درون آب کند
ز من مترس که خانم ترا خطاب کنم
ازو بترس که همشیره ات خطاب کند
به حیرتم، ز که اسرار هیپنوتیسم آموخت؟
بگو بتازد و آن خانه را خراب کند
زنان مکه همه بی نقاب می گردند
اگر چه طالب آن جهد بیحساب کند
به دست کس نرسد قرص ماه، در دل آب
بهِل که شیخ دغا عوعو کلاب کند
به اعتدال ازین پردهمان رهایی نیست
مگر مساعدتی دست انقلاب کند
ز هم بدرد ابرهای تیرهی شب
وثاق و کوچه پر از ماه و آفتاب کند
داستان کشیدن تصویر زنی به گچ، بر سردیوار یک کاروانسرا و به گل گرفتن آن از طرف مردم، یکی دیگر از قطعات مشهور طنزآمیز ایرج میرزاست.
در سردر کاروانسرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمائم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا، خلق
روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
میرفت که مؤمنین رسیدند
این آب آورد، آن یکی خاک
یک پیچه ز گِل بر او بریدند
ناموس به باد رفتهای را
با یک دو سه مشت گِل، خریدند
چون شرع نبی ازین خطر جَست
رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درنده میجهیدند
بیپیچه زن گشاده رو را
پاچین عفاف میدریدند
لبهای قشنگ خوشگلش را
مانند نبات می مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه میتپیدند
درهای بهشت بسته میشد
مردم همه میجهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا
یکباره به صور میدمیدند
طیر از وکرات و وحش از حجر
انجم ز سپهر میرمیدند
این است که پیش خالق و خلق
طلاب علوم روسفیدند
با این علما هنوز مردم
از رونق مُلک ناامیدند
از شعرهای دیگر «ایرج میرزا» در این مقوله یکی هم داستان دیدار او با زن چادری است که شدیدن اصرار بر داشتن چادر و حجاب بر سر دارد ولی اجازه میدهد که مرد از وصالش بهرهمند شود؛ اما با همان حفظ حجاب!. «ایرج میرزا» با شرح این ماجرا که در «عارف نامه» یکی از معروفترین سرودههای او آمده؛ با آنچه که باعث عقبماندگی زن و بهطور کلی انسان میشود، از جمله باورهای خرافی و بیپایه، سخت برخورد میکرد.
از دههی بیست تا سقوط رژیم پهلوی، آثار طنزآمیز در بارهی زنان در داستان کوتاه و رمان جلوهی تازهای یافت. برای نمونه، «صادق هدایت» در داستان «علویه خانم»، تصویری از زنی میدهد که در عین تظاهر به زهد و تقوا، با مرد دیگری رابطه دارد و از هیچ عملی روی گردان نیست. در این داستان که شرح مسافرت عدهای زوّار است که در چهار ارابه به مشهد سفر میکنند، «هدایت» در ضمن دعواها و رقابتهای گوناگون، شخصیت «علویه خانم» را با موشکافی ترسیم میکند و از تقدسمآبی و خرافهپرستی اشخاصی نظیر او پرده برمیدارد. در حقیقت انتقاد «هدایت» بیش تر متوجه اجتماع فاسدی است که زنانی چون «علویه خانم» را به وجود میآورد.
پس از این
دوران بود که به طنز کشیدن زنان، دیگر برای حجاب و عقاید خرافی آنان نبود. آنچه
را که مردان در مورد زنان به ریشخند میگرفتند، حق برابر طلبی زنان با مردان بود.
این کار، در اجتماعی که سنت را بر این گذاشته بود که وظایف ویژهای را شایستهی
زنان بدانند، گران میآمد.
موضوع دیگر افراط زنان در آزادی، انتخاب لباس، پوشش و آرایش، پس از رفع حجاب بود.
در شعرهایی که در این موارد سروده شده، مرد را به گونهای تصویر میکند که از دست
ولخرجیها و زیادهرویهای زن خود بهتنگ آمدهاست.
شاعران زیادی در این زمینه شعر سرودهاند. از جمله این شاعران «ابوالقاسم حالت» است که شعرهای فراوانی از این دست در "توفیق" و روزنامههای دیگر بهچاپ رساندهاست. شعرهایی با عنوان «آرزوی تغییر جنسیت»، «لنگهکفش»، «پرحرفی خانمها» و «خواستهای زن»، نمونههایی است که در این مورد سروده شدهاست.
همسر من، نه زمن، دانش و دین میخواهد
نه سلوک خوش و حرف نمکین میخواهد
نه خداجویی مردان خدا میطلبد
نه فسونکاری شیطان لعین میخواهد
نه چو سهراب، دلیر و نه چو رستم، پُرزور
بنده را او، نه چنان و نه چنین میخواهد
اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی
صبح تا شب، زمن، آن ماهجبین میخواهد
هی بدین اسم که روز از نو و روزی از نو
مبل نو، قالی نو، وضع نوین میخواهد
خانهی عالی و ماشین گران میطلبد
باغ و استخر و دِه و مُلک و زمین میخواهد
ز پلاتین و طلا، حلقه سفارش دادهاست
ز برلیان و ز الماس، نگین میخواهد
مجلسآرایی و مهمانی و مردمداری
از من بیهنر گوشهنشین میخواهد
پول آوردن و تقدیم به خانم کردن
بنده را او، فقط از بهر همین میخواهد
گر مرتب دهمش پول، برایم به دعا
عمر صد ساله ز یزدان مبین میخواهد
گر که پولش ندهم، مرگ مرا میطلبد
وز خدا شوهری احمقتر از این میخواهد
از دههی سی به بعد، بازتاب مبالغهگرایی و تقلید از فیلمهای هالیوود و مجلههای مد اروپایی و آمریکایی را در داستانهای نویسندگان آن دوره میتوان دید که مورد انتقاد قرار می دهند. از جمله «سعید نفیسی»، نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه آن دوران، در داستانی به نام «نیمه راه بهشت» که به سال ۱۳۳۱ش نوشته، تصویری طنزآمیز از زندگی اولیای امور و دانشگاهیان زمان خود میکشد و در ضمن تصویری نیز از محافل اشرافی تهران بهدست میدهد که در آن، زن و شوهر، هر دو به یکدیگر خیانت میکنند، اما هیچ یک به روی دیگری نمیآورد.
چنانکه پیش از این نیز گفته شد، چون زنان از امر آموزش و تحصیل بهرهمند نبودند، قلم، طبیعتن در دست مردان بود. در دورههای بعد، ما شاهد نویسندگانی بودیم که زن بودند و از زبان زنان، درد مشترک را بازگو میکردند. اما در همان دورانی هم که تحصیل و آموزش زنان امر رایجی نبود، بودند زنانی که تحصیل کردند و با شهامت و مبارزهی قلمی، پاسخ گوی این داوری های نادرست بودند. یکی از این زنان آزاده، «بیبیخانم استرآبادی» بود که در سال ۱۳۱۲ش جوابیهی محکمی در قبال رسالهای به نام «تأدیبالنساء»، که توسط آخوندی نوشته شده بود، ارایه داد.
«بیبی خانم» این نسخهی خطی را «معایبالرجال» نام نهاد. او شدیدن به محتوای رسالهی «تأدیبالنساء» تاخت که با شیوههای بسیار عقب مانده و قرون وسطایی به تربیت زنان میپردازد و نجات زنان را در گرو اطاعت از شوهران خود و خدمت به آنها میداند. «بیبی خانم» که زنی تحصیلکرده و از طبقهی متوسط جامعه بود با طنزی گیرا، در پاسخ «نصیحتنامه« «تأدیبالنسا»، آن را «فضیحتنامه» خواند و به تمامی مطالب آن نکته به نکته پاسخ داد و در پایان، در چهار مجلس، به انتقاد از شراب خواری، قماربازی، کشیدن چرس و بنگ و خوشگذرانیهای مردان پرداخت.
کتاب دیگری که در همین دوره نوشته شده، متعلق به شاه زادهی قاجار، «تاجالسلطنه»، دختر «ناصرالدینشاه» قاجار است که زبان فرانسوی را آموخته و با نوشتهی نویسندگان و سبک نوشتاری نویسندگان غرب بهویژه فرانسویها آشنایی دارد.
این شاه زادهی قاجار با آنکه در دربار قاجار و در رفاه کامل زیسته، اما با آشنا شدن به حقوق فردی و اجتماعی زنان اروپا، در جهت روشنگری زنان ایران گام برمیدارد و در جمعیت زنان مبارز آن دوره شرکت میکند. بخشی از خاطرات او که بهجا مانده، در بر دارندهی عقاید جالب سیاسی و اجتماعی برای مبارزه با فساد و عقبماندگی و بهبود وضع زنان در ایران است. خاطرات او اثر ارزندهای است از آغاز جنبش آزادی زن در ایران. «تاجالسلطنه» مینویسد:
«خیلی میل دارم یک مسافرتی به اروپا بکنم و این خانمهای حقوقطلب را ببینم و به آنها بگویم وقتیکه شما غرق سعادت و شرافت، از حقوق خود دفاع میکنید و فاتحانه به مقصود موفق شدهاید، یک نظری به یک قطعه آسیا افکنده، تفحص کنید در خانههایی که دیوارهایش سه ذرع یا پنج ذرع ارتفاع دارد و تمام منفذ این خانه، منحصر به یک درب است و آن هم به توسط دربان محفوظ است و در زیر یک زنجیر اسارت و یک فشار غیرقابل تحمل، اغلب سر و دست شکسته، بعضیها رنگهای زرد پریده، برخی گرسنه و برهنه، قسمتی از شبانروز منتظر و گریه کننده و باز میگفتم اینها هم زن هستند.»
به گفتهی «تاجالسلطنه» زندگی زنهای ایران از دو چیز ترکیب شده:
«یکی سیاه و دیگری سفید. در موقع بیرون آمدن و گردش کردن، هیاکل موحش سیاه عزا و در موقع مرگ، کفنهای سفید. و من یکی از همین زنهای بدبخت هستم و آن کفن سفید را ترجیح به آن هیکل موحش عزا میدهم.»
در روزگار رفع حجاب شعرهای بسیاری در مورد چند همسری، حجاب و مقام زن نوشته شد و از آن میان شعر «زن در ایران» از «پروین اعتصامی»، که در سال ۱۳۱۴ش سروده شده، به این مسایل از دیدگاه یک زن نگاه میکند:
زن در ایران، پیش ازین گویی که ایرانی نبود
پیشهاش جز تیرهروزی و پریشانی نبود
زندگی . مرگش، اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها، گر زانکه زندانی نبود
کس چو زن، اندر سیاهی قرنها منزل نکرد
کس چو زن در معبد سالوس قربانی نبود
از میان
نویسندگان و شاعران زن در ایران، شاید هیچ کس تا آن زمان مانند فروغ فرخزاد با بیپروایی
و صراحت در بارهی احساسات، عشق و خواستهای زنانهی خود سخن نگفته بود. او نه
تنها بر سرنوشت از پیش تعیین شدهی زن، که مرد آن را تعیین کرده، میشورد و میتازد،
بلکه نقش و همت زنان را نیز به تمسخر میکشد که به جای کوشش برای به دست آوردن
حقوق فردی و اجتماعی خویش، در سایهی ثروت و رفاه مردانی که با آنها زندگی میکنند،
شدیدن دچار رخوت و بیاعتنایی شدهاند. شعر "دلم برای باغچه میسوزد"،
کنایهای است بر این حال و احوال:
وخواهرم که دوست گلها بود
و حرفهای سادهی قلبش را
وقتی که مادر او را میزد
به جمع مهربان و ساکت آن ها میبرد. . .
او خانهاش در آن سوی شهر است
او در میان خانهی مصنوعیش
و زیر شاخههای درختان سیب مصنوعی
آوازهای مصنوعی میخواند
و بچههای طبیعی میسازد
او
هر وقت که بهدیدن ما میآید
و گوشهی دامنش از فقر باغچه آلوده میشود،
حمام ادوکلن میگیرد
در نطر فروغ، زنانی که به سرنوشت خود بدون اعتراض گردن مینهند و با صدایی سخت کاذب به مرد میگویند که دوستت دارم و میخواهند در بازوان چیرهی یک مرد، ماده ای زیبا و سالم باشند، چون صفر، در تفریق و جمع و ضرب، حاصلی پیوسته یکسان دارند.
در شعر «عروسک کوکی»، فروغ با احساس و درکی به جا و درست، از پوچی رابطهی سنتی میان زنان و مردان سخن میگوید:
میتوان همچون عروسکهای کوکی بود
با دو چشم شیشهای، دنیای خود را دید
میتوان در جعیهای ماهوت
با تنی انباشته از کاه،
سالها در لابهلای تور و پولک خفت
میتوان با هر فشار هرزهی دستی،
بیسبب فریاد کرد و گفت
آه، من بسیار خوشبختم
باسمه تعالی
معرفی دروس کتاب علوم تجربی اول ابتدایی
معرفی درس اول- زنگ علوم
هدف از این درس، آشنا نمودن عملی دانش آموزان با فعالیت هایی است که در کلاس علوم اتفاق می افتد.
معلم از توضیح دانشی آزمایش ها خودداری و سعی می کند طعم یادگیری و فعالیت را واقعا به بچه ها بچشاند.
معرفی درس دوم- سلام، به من نگاه کن
در این درس دانش آموزان ضمن آشنایی با حواس پنج گانه و نقش آن ها در شناخت جهان پیرامون ما با مراقبت از اعضای حسی و مشاهده ی دقیق اشنا می شوند.
در پایان فیلم مربوط به این درس اشاره ای به این که ما علاوه بر حواس منابع دیگری هم در شناخت جهان داریم که وقتی بزرگتر شویم آن ها می شناسیم می شود.
معرفی درس سوم- شاد باش، سالم باش
در این درس بچه ها در گروههای هفت گانه مسئول یادگیری در باره ی : ورزش و بازی، تغذیه، بهداشت فردی، بهداشت عمومی، ایمنی، پیشگیری و درمان، و استراحت و سپس یاد دادن به هم کلاسی های خود می شوند.
معرفی درس چهارم- دنیای جانوران
در این درس دانش آموزان ابتدا می آموزند که جانوران جزو موجودات زنده هستند و سپس با انتخاب یک جانور، به یادگیری درباره ی اندازه، تغذیه، شکل، زیستگاه، حرکت و رشد آن و یاددهی به هم کلاسی های خود می پردازند.
معرفی درس پنجم- دنیای گیاهان
این درس در محیط طبیعی تدریس می شود و در صورت عدم امکان با آوردن طبیعت به کلاس درس. شناسایی بخشهای اصلی گیاهان، رشد گیاه، تغییرات گیاه دانه دار، گیاهان ایران و استفاده هایی که از گیاهان می شود در این درس با روش مشابه درس جانوران (یاد گرفتن و یاد دادن) انجام می شود.
معرفی درس های شش،هفت، نه و ده- زمین خانه ی ما
در این دروس دانش آموزان با آب، سنگ، خاک و هوا به عنوان سازنده های اصلی زمین آشنا می شوند و به مهمترین مسایل زیست محیطی مرتبط با آنها می پردازند.
معرفی درس هشت- چه می خواهم بسازم؟
هدف این میان-درس آموزش فناوری و پرورش خلاقیت است. انسان ابزار ساز، انسان حل کننده ی مساله و انسان اندیشمند و متفکر، در این درس که قرار است تا پایان دوره ابتدایی تکرار شود محور فعالیت و الگوی عمل دانش آموزان است.
معرفی درس یازدهم- گرما
هدف:انتظار می رود در جریان یاددهی – یادگیری این درس فراگیران علاقه مند شوند درارتباط بامفاهیم گرما به محیط و تجربه های خود توجه کنند، با پرورش مهارت های مشاهده ، پیش بینی ، طراحی آزمایش، تفکر. تجربه ها و آموخته های خود راسازمان دهند و به طور مسئولانه وپیگیر ، آموخته ها رادر زندگی خود به کار می برد وبه این ترتیب موقعیتی فراهم آورند تا به شایستگی های مورد نظر در برنامه ی درسی علوم تجربی نزدیک تر شوند .
توضیح: دراین درس موقعیت های یادگیری به گونه ای طراحی شده است تا دانش آموزان بتوانند:
1- تجربه ها خود را در ارتباط با مکان ها ، مناطق آب وهوایی وچیزهای گرم وسرد بیان کنند.
2- خورشید را به عنوان منبع گرما ونور زمین نام ببرند.
3- در ارتباط با وسایل گرم کننده که در زندگی روزمره خودیا دیگران به کار برده اند یا می برند توضیح دهندوبا این وسایل آشنا شوند.-این آشنایی از طریق مشاهده فیلم ،شنیدن توضیح دیگران و پرسش از دیگران حاصل می آید.
4- از محیط های مختلف خانه ومدرسه برای آزمایش ،مشاهده ویادگیری استفاده برند و از این طریق به درک مفاهیم علمی و سازماندهی وتعمیم تجارب خود نایل آیند.(به عنوان مثال آزمایش برای مقایسه گرمای مکان های گوناگون –آزمایش اثر رنگ برگرمای حاصل از تابش نور خورشید)
5- باتوجه به شگفتی های خلقت در پوشش دو نوع شتر به نقش خالق دانا پی ببرند وبه ارتباط وعلاقه و احساس مسئولیت بیشتر بادیگر موجودات رغبت پیدا بکنند.
6- دانستنی های خود را برای حل مسایل مربوط به کار ببرند ودر باره آنها به تفکر بپردازند.(مقایسه وسایل گرم کننده و تصمیم در مورد استفاده از آن ها-شباهت سرد نگه داشتن در گذشته وحال)
7- استفاده صحیح از وسایل گرم کننده ونکات ایمنی مربوط به آن ها را دریابند.
8- با کاربرد گرما در مشاغل وفناوری ها آشنا شده به کار و پیشرفت های فناورانه علاقه مند گشته ودر مورد این امور اطلاعات جمع آوری نمایند.
9- با نمونه هایی از کاربرد اصول علمی مربوط به گرما در گذشته ایران زمین آشنا شده وبا فرهنگ وتمدن گذشته کشور خود الفت پیدا می کنند.
معرفی درس دوازدهم- از خانه تا مدرسه
در این درس هر دانش آموز:
از طریق مشاهده اطرافش، اجسام در حال حرکت را شناسایی کرده و به کلاس گزارش می دهد.
از طریق انجام دادن فعالیت و مقایسه کردن حرکت یک جسم روی دو سطح هموار و نا هموار، اثر سطح بر حرکت اجسام پرا مشاهده می کند.
ا زطریق انجام آزمایش مشاهده می کند ،چرخ حرکت را آسان می کند.
رعایت نکات ایمنی – فن آوری وتکنولوژی در وسایل نقلیه – کاربرد حرکت در زندگی ( با حرکت به خیلی از خواسته یمان می رسیم ) از جمله مواردی است که در این درس به آن پرداخته می شود.
انتخاب موضوع از خانه تا مدرسه این توانایی را به دانش آموز می دهد تا مفاهیم فوق را در ارتباط با زندگی روزمره اش و دانش آموزان دیگر کشورش بیاموزد و آموزش دهد.
مفاهیم درس:
1- ماخیلی از چیز ها را در اطرافمان در حال حرکت می بینیم.
2- حرکت جسم روی سطح هموار آسانتر از حرکت روی سطح نا هموار است.
3- چرخ حرکت را آسان می کند.
4- با حرکت دادن اجسام و وسایل مختلف به خواسته هایمان می رسیم.
*توجه فرمایید در این درس دانش آموز، هیج مفهومی را نباید حفظ یا تعریف کند.
معرفی درس سیزدهم- آهنربای من
در این درس هر دانش آموز با ید
* برای خودش یک آهنربا داشته باشد و کار با آهنربا را شخصا تجربه کند .
* با چسباندن آهنربا به اجسام اطراف خودش ،اجسامی را که جذب آهنربا می شوند شناسایی کند.
*با آوردن آهنربا به کلاس شکل آهنربای خودش را با شکل آهنرباهای همکلاسی هایش مقایسه کند.
*قدرت آهنربای خودش را با آهنرباهای هم کلاسی ها مقایسه کند.
*با آهنربای خودش عبور خاصیت آهنربایی از مواد مختلف مثل مقوا، نایلون،چوب
و ......را مشاهده کند.
*با انجام فعالیت با آهنربای خودش مشاهده کند که خاصیت آهنربایی در تمام قسمت آهنربا یکسان نیست.(توجه کنید هدف آموزش قطبهای آهنربا نیست)
*کاربرد های آهنربا را دروسایل وخانه ی خودش و خارج از خانه با کمک بزرگتر ها شناسایی کرده و برای هم کلاسی هایش توضیح دهد.
*در ارتباط با مراقبت از آهنربا اطلاعات جمع آوری کرده و به دیگران هشدار بدهد.
*توجه فرمایید در این درس هیج مفهومی را انتظار نداریم دانش آموز حفظ کرده یا تعریف کند.
مفاهیم درس:
1-آهنربا بعضی چیز ها را جذب می کند.
2- آهنربا ها به شکل های مختلف هستند.
3-قدرت آهنرباها یکسان نیست.
4-خاصیت آهنرباها از بعضی مواد عبور می کند.
5-خاصیت آهنربایی در تمام قسمت های آن یکسان نیست.
6-آهنرباها درخیلی چیز ها وجود دارند و به ما کمک می کنند.
معرفی درس چهاردهم- از گذشته تا آینده
موضوع و هدف این درس به درس هشتم یعنی چه می خواهم بسازم بسیار نزدیک است اما ساختار متفاوتی را دنبال می کند. در این درس دانش آموزان بینشی تاریخی از گذشته درباره ی وسایل روشنایی پیدا می کنند و ضمن رسیدن به زمان حال ، با بکارگیری تخیل و خلاقیت خویش درباره ی آینده ی این وسایل می اندیشند.
این درس نیز تا پایان دوره ابتدایی ادامه می یابد.
دریافت فایل اینجــــــــا
( منبع اصلی : خانم معلم بندری)
سلام و عرض تبریک به تمام همکاران عزیز و فعال
چندتاتمرین جهت یادآوری و اینکه بتونیم یک ارزشیبابی سطحی از میزان آموخته های بچه ها داشته باشیم براتون میزارم.امیدوارم مورد استفاده قرار بگیره.
لطفا این جا کلیک کنین
منبع : ترنم تلاش
ازلینک زیر دانلود نمائید
http://ebtedaansar.blogfa.com
با تشکر از نسیم اندیشه